بنیانگذار اطلاع رسانی نوین اشتغال در ایران
خبر فوری

تازه ها

کد خبر : ۱۷۲۷۰۰
گفت‌وگوی صمیمانه وزیر علوم در استودیوی دانشجویی؛

از خاطرات دیروز کنکور و دوران دانشجویی تا دغدغه‌های امروز وزیر علوم

وزیر علوم، تحقیقات و فناوری در نشست صمیمی با دانشجویان از عزم خود برای کاهش سنوات تحصیلی دانشگاه‌ها، الزام به روز رسانی علمی و مهارتی اساتید دانشگاه‌ها، تقویت ارتباط استاد و دانشجو، بهره‌گیری از ظرفیت استادان مهاجر تاکید کرد و همچنین از ورود به موقع وزارت علوم به موضوع قتل امیرمحمد خالقی سخن گفت.
چهارشنبه ۰۵ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۸:۲۴
از خاطرات دیروز کنکور و دوران دانشجویی تا دغدغه‌های امروز وزیر علوم

وزیر علوم، تحقیقات و فناوری در نشست صمیمی با دانشجویان از عزم خود برای کاهش سنوات تحصیلی دانشگاه‌ها، الزام به روز رسانی علمی و مهارتی اساتید دانشگاه‌ها، تقویت ارتباط استاد و دانشجو، بهره‌گیری از ظرفیت استادان مهاجر تاکید کرد و همچنین از ورود به موقع وزارت علوم به موضوع قتل امیرمحمد خالقی سخن گفت.

به گزارش بازارکار، استودیو ایرنا میزبان چهره‌ نام‌آشنای آموزش عالی بود؛ حسین سیمایی، وزیر علوم، تحقیقات و فناوری به همراه چهار دانشجو روبه‌روی خبرنگار و مجری ایرنا نشست تا در فضایی خودمانی، پای گفت‌وگوی رودررو بنشیند.

سیمایی در ابتدای نشست، با لبخندی از خاطرات دوران دانشجویی و روزهای کنکور گفت. اما بحث خیلی زود از خاطره‌گویی به دغدغه‌های امروز کشیده شد؛ از مهاجرت نخبگان و کاهش سنوات تحصیلی دانشگاه‌ها گرفته تا ارتقای علمی و به‌روزرسانی دانش اساتید.

چهار دانشجوی حاضر نیز بی‌پرده از مشکلات و گلایه‌های خود گفتند: برخوردهای بعضاً سختگیرانه حراست دانشگاه‌ها، بی‌توجهی به ایده‌های دانشجویی در دوران تحصیل و ضرورت واقعی شدن دوره‌های کارورزی.

وزیر علوم همه را شنید و با آرامش پاسخ داد؛ گاهی پدرانه توصیه کرد، گاهی نقدها را پذیرفت و گاهی هم از برنامه‌های پیش رو سخن گفت. نشست با همین رفت‌وآمد میان بیان خاطره و دغدغه، پرسش و پاسخ، ادامه یافت؛ گفت‌وگویی که بیش از آنکه رسمی باشد، یادآور یک کلاس درس صمیمی بود؛ کلاسی که استاد و دانشجو این بار نه در دانشگاه، که در استودیوی ایرنا روبه‌روی هم نشستند.

خاطره‌گویی وزیر علوم از دوران تحصیل و کنکور

آقای دکتر شما هنوز خواب امتحان می‌بینید؟

- من هیچ وقت خواب امتحان ندیدم.

یعنی کابوس امتحان نداشتید؟

- کابوس کنکور هم نداشتم.

آخرین باری که امتحان دادید کی بوده است؟

- آخرین بار شاید سال مثلا ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ نه سال ۱۳۸۵ بود. ولی هیچ وقت واقعا نگران امتحان نبودم چون به نتیجه امتحان فکر نکردم. روز کنکور من فقط سوالاتی که بلد بودم علامت می‌زدم، فردی که کنار دست من نشسته بود هنگامی که دید من زمان اضافه زیادی دارم و بیکار می‌نشینم به برگه من نگاه می‌کرد آخر گفت فکر نکنم امسال شانسی داشته باشی. وقتی علت را پرسیدم پاسخ داد پاسخ‌نامه‌ تو سفید است اما من مطمئن بودم پاسخ‌هایم همه درست است. از قضا همان سال به سفر حج رفتم و فراموش کرده بودم که کنکور داده‌ام. در آن سفر بود که خانواده به من اطلاع دادند نتایج و رتبه‌های کنکور اعلام شده و من قبول شده‌ام.

دکتر یک خاطره‌ای از دوران دانشجویی خود که شیطنتی کردید و هنوز هم وقتی یاد آن می‌افتید می‌خندید را برای ما بگویید.

- من هیچ وقت شیطنت نداشتم و شیطون نبودم اما شیطنت دیگران یادم هست. ترم اول دانشگاه بودیم و امتحانات نیمسال اول در دی و بهمن برگزار می‌شد و من در منزل یکی از بستگان اقامت داشتم. برف سنگینی باریده بود و نگران بودم که چه طور از خانه بیرون بروم و به امتحان برسم، بنابراین یک شب در کوی دانشگاه ماندم تا فردا سر جلسه امتحان حاضر شوم. دوستی داشتم که خیلی عزیز بود و دلیل رفتن من به دانشگاه بود وقتی گفتم که برویم در سالن قرائت برای امتحان آماده شویم، گفت «ببین امتحان همیشه هست اما جام جهانی هر چهار سال یک بار برگزار می‌شود بنابراین من امشب جام جهانی را تماشا می‌کنم»

استاد باید مربی باشد

 
 
% buffered00:00
-03:00
 
 

 

با ورود هوش مصنوعی و فناوری‌هایی از این دست شاهد هستیم که برخی از اساتید در رشته‌های خود به روز نیستند و یا در ارتباط با دانشجویان مشکلاتی وجود دارد، به زبان ساده اساتید دانشگاه نمی‌توانند با دانشجویان حال حاضر و یا همان نسل زِد ارتباط برقرار کنند در این خصوص توضیح می‌دهید.

- ممکن است برخی اساتید دانشگاه‌ها در حوزه تخصصی خود به روز نباشند، یکی از دلایل، این است که ارتباطات بین‌المللی ما قطع است. اگرچه اینترنت بخشی از این خلا را پر کرده اما کافی نیست، رفت و آمد اساتید و شرکت در کنفرانس‌های خارجی، آمدن مهمان خارجی به کشور، داشتن پروژه‌های مشترک و حتی داشتن دانشجوی خارجی باعث می‌شود که استاد ما روزآمد شود.

البته تا حدی نیز سطح کیفی دانشجویان ما کاهش پیدا کرده است و با اطلاعات و دانشی که استاد از قبل، اندوخته است می‌تواند کلاس درس را اداره کند در حالی که اگر دانشجو سرزنده باشد و مدام سوال بپرسد، غیر مستقیم استاد را ملزم می‌کند به اینکه دانش خود را به‌روزرسانی کند.

در خصوص ارتباط دانشجو و نسل زِد هم باید بگویم که این موضوع مهمی است و ما معتقدیم که استاد باید مربی هم باشد. استادان ما در مواقع بسیاری مربی نیستند و نمی‌دانند که در ذهن دانشجو چه می‌گذرد؟ چرا امروز حال خوبی ندارد، چرا خوشحال است و به عبارتی مخاطبشان (دانشجو) برای آنها ناشناخته است در حالی که در سنت ایرانی و اسلامی ما استاد باید از دانشجو دستگیری کند.

وی با اشاره به کتاب «نگاه انتقادی به هاروارد» گفت: رئیس این دانشگاه بعد از ۲۰ سال تجربه ریاست دانشگاه این کتاب را تالیف کرده است و در آنجا اشاره می‌کند که دانشجویان پس از فارغ‌التحصیلی هنگامی که دوباره به دانشگاه مراجعه می‌کردند و از آنها می‌پرسیدم از کدام استاد خاطره خوبی دارید به استادی که در تدریس شاخص و بارز بوده یا سواد و دانش بالایی داشته اشاره نمی‌کردند بلکه نام استادی را می‌گفتند که احساس مسئولیت اجتماعی بیشتری داشته است و در جریان مشکلات دانشجویان قرار می‌گرفته و تا جایی که امکانش فراهم بوده است درصدد رفع آنها بر می‌آمده است.

یکی از مشکلات ما این است که بسیاری از استادان گمان می‌کنند استاد خوب کسی است که روزآمد باشد، خوب تدریس کند، تمام ساعات کلاس را به تدریس یا به مشارکت درسی بپردازد و به مباحث خارج از درس و دانشگاه نپردازد. مشکل دیگر این است که اساتید ما مهارت لازم برای برقراری ارتباط با دانشجویان را ندارند چون در دوران تحصیل خود نیز اساتید آنها این مهارت را نداشتند.

خیلی از استادان ما؛ بهترین استاد ما تصورش این است که استاد خوب، استادی است که روز آمد باشد. خوب درس بدهد تمام وقت کلاس را به تدریس یا آزمون یا به مشارکت درسی سپری کند و خارج از درس با دانشجو هیچ کاری ندارد و می‌گوید به من ارتباطی ندارد. مشکل دیگر هم این است که استادان ما مهارت لازم را ندارند چون در دوران خودشان هم این مهارت‌ها را کسب نکردند یعنی استاد آنها هم فاقد این مهارت‌ها بود. شما (منظور دانشجویان) حالا دارید با وزیر صحبت می‌کنید ولی زمانی که ما دانشجو بودیم نمی‌دانستیم اتاق استادمان کجاست؟ هیچ وقت در دوره کارشناسی برای اینکه برویم استاد را ببینیم و صحبتی داشته باشیم، چنین اجازه‌ای به خودمان نمی‌دادیم چون استاد چنین اجازه‌ای نمی‌داد. البته برخی اساتید هم خیلی بزرگوار بودند و فوق‌العاده دستگیری می‌کردند.

نسل جدید که نام‌های مختلفی به آنها نسبت داده می‌شود نسلی است که جهش کرده است و من نام آنها را نسل پسا اینترنت می‌گذارم؛ نسلی که دوران قبل از اینترنت را ندیده است و تا چشم گشوده با گوشی تلفن هوشمند و اینترنت مواجه بوده است. بنابراین این نسل خصوصیات متفاوتی نسبت به نسل قبل دارد و شاهدیم که سر کلاس درس، صحبت و مطالب استاد را در اینترنت جستجو می‌کنند.

ما اساتید دانشگاه‌ها، نسل جدید را نمی‌شناسیم و هر حرکتی که برایمان نامانوس است را نوعی بی‌اعتنایی به کلاس درس تفسیر می‌کنیم، در حالی که این نسل خصوصیات خوب و ناشناخته‌ای دارند. یادگیری دانشجویان جدید، دیگر از کلاس درس و استاد نیست بلکه از تلفن همراه و اینترنت است و چون همه از یک ابزار استفاده می‌کنند و همه گوشی هوشمند دارند تقریبا مثل هم فکر می‌کنند، مثل هم حرف می‌زنند و مثل هم مطالبه می‌کنند.

این نسل، زندگی راحت می‌خواهد و ممکن است اصلا به فکر حقوق سیاسی نباشد، ولی به حقوق اجتماعی خیلی فکر می‌کند و مطالبه‌گر است. در مواردی با اساتید دانشگاه‌ در این موارد چالش پیدا می‌کند و می‌گوید این حق من است. از حاکمیت هم عرصه آزاد اجتماعی را مطالبه دارد و کم‌حوصله است؛ استادان ما باید این ویژگی‌ها را بشناسند و احساس مسئولیت کنند.

نسل جدید اصولا کم حوصله‌تر هستند، استادان ما باید این ویژگی‌ها را بشناسند؛ اساتید باید احساس مسئولیت کنند؛ واقعا آنچه که می‌ماند دستگیری و توجه به شخصیت و زندگی دانشجو است. استاد نباید گمان کند رسیدگی به مشکلات دانشجو وقت تلف کردن است یا خارج از وظیفه اوست.

آقای دکتر با توجه به این شکاف نسلی که به آن اشاره کردید؛ اینکه خواسته‌ها و توانمندی‌های این نسل متفاوت شده است. آیا مهارت‌های نرم بین اساتید حال حاضر ما وجود دارد؟ چقدر ما توانسته‌ایم این مهارت را به اساتید آموزش بدهیم تا آنها بتوانند زبان و گفت‌وگوی مشترک با این نسل داشته باشند؟

- اگر صادقانه بخواهم بگویم این است که ما موفق نبودیم. ما به اساتید این مهارت‌ها را انتقال ندادیم. هم اکنون برای اعضای هیات علمی، دوره‌هایی را در نظر گرفتیم که من نام آن را دوره ضمن‌خدمت می‌گذارم و اساتیدی که جذب می‌شوند یا حتی اساتیدی که می‌خواهند به مرحله دیگری ارتقا یابند باید این دوره‌ها را سپری کنند اما در این دوره‌ها نیز مهارت‌های برقراری ارتباط مورد بی‌توجهی قرار گرفته است. ما باید مهارت‌های برقراری ارتباط با دانشجو را به اساتید آموزش دهیم.

دانشجویان نیز باید مهارت‌های لازم زندگی را یاد بگیرند، طبق آمار، میزان دروس عمومی که در دانشگاه‌های ما ارائه می‌شود نسبت به کشورهای دیگر زیاد است اما در همین دروس عمومی، هیچ درس مهارتی نداریم در حالیکه هدف‌گذاری این دروس، تربیت دانشجو است و بیشتر جنبه پرورشی دارد و ما هم باید همین هدف را در دانشگاه‌ها دنبال کنیم. باید مهارت‌های گفت‌وگو، زندگی، دوست‌یابی و سواد رسانه را به دانشجوها بیاموزیم.

ما نباید دانشجویان را به فراگیری یک تخصص محدود کنیم زیرا آنها به عنوان یک انسان باید در ابعاد مختلف رشد کنند و این وظیفه ماست که مهارت‌ها و ابعاد مختلف را به دانشجویان آموزش دهیم. در همین راستا ما نیز برنامه‌هایی برای استادان و دانشجویان داریم البته در این خصوص تنها وزارت علوم، تصمیم‌گیر نیست و نهادهای دیگر هم سیاست‌گذار هستند. من به عنوان وزیر برنامه‌هایی در این خصوص دارم و گفت‌وگوهایی نیز انجام دادم، امیدوارم که در برنامه‌ریزی‌ها نتیجه خوبی بگیریم.

تحصیل، ساده‌ترین راه‌ برای آینده بهتر است

 
 
% buffered00:00
-02:26
 
 

محمد امین دانشجوی حاضر در استودیو از وزیر علوم پرسید: خودتان را بگذارید جای نوجوانی که من هستم.

شما نوجوان نیستید.

این کش‌آمدگی نوجوانی را در این سال‌ها داشتیم و عدد آن را تغییر داده‌اند. خیلی در این موضوع بحث نداریم. فرض کنید که یک نفر در بدو ورود به دانشگاه یا سال اول دانشگاه است. با توجه به این فضاهای تکنولوژی و اینکه پیش‌بینی آینده خیلی سخت‌تر شده است. با توجه به بی‌ثباتی‌هایی هم که در کشور ما چه به لحاظ اقتصادی، سیاسی و هر چیز دیگری وجود دارد. اینکه ما بخواهیم سنگ‌بنای آینده خود را بچینیم متغیرها را خیلی بیشتر می‌کند. قطعا عوامل بیشتری را باید در نظر بگیریم. یک نوجوان ۱۸ ساله مدام درس می‌خواند، به این فکر می‌کند که من دانشگاه بروم و مثلا فلان ویژگی را دارد، فلان مهارت را به من اضافه می‌کند و غیره. بعد من می‌توانم احتمالا آینده بهتری را بسازم و مسائل از این دست تا اینکه مثل ما به سال دوم و سوم دانشگاه می‌رسد ولی می‌بیند دانشگاه آن چیزی که فکر می‌کرد را لزوما به او اضافه نمی‌کند و آن چیزی را که توقع داشته به او کمک کند نیست. حتی در دانشگاه‌های نسبتا خوب مثل دانشگاه تهران، بچه ها چنین حسی داشتند چه بسا تعداد زیادی از آنها از رشته‌های خود ناراضی هستند و این موضوع در دانشگاه‌های اطراف و دانشگاه‌های حاشیه‌ای‌تر بیشتر است. شما به عنوان کسی که این مسیر دانشجویی را طی کرده و تا حدودی از وضعیت فعلی هم خبردار است و و احتمالا نیم‌نگاهی هم به آینده دارد به یک دانشجوی سال اول یا دوم یا کسی که در بدو ورود به دانشگاه است بخواهد توصیه کند؛ دقیقا چه توقعی باید از دانشگاه داشته باشد؟ من وارد دانشگاه شوم چه چیزی به من افزود می‌شود؟ البته ممکن است دانشجو با دانشجو فرق داشته باشد ولی حداقل به عنوان کسی که سر و ته وزارت علوم را می‌داند که چه ظرفیت‌هایی دارد، چه ویژگی‌هایی دارد بعد از این دوره چهار ساله یا ۶ ساله یا مثلا بعد از تحصیلات تکمیلی دقیقا چه چیزی به وی اضافه می‌کند؟ بر اساس آن چطور می‌توانم آجرهای برنامه‌های بعدی را بچینم؟

- بی‌شک تحصیل و آموزش عالی، ساده‌ترین راه برای آینده بهتر است. آموزش، فرد را توانمند می‌کند و هنگامی که توانمندی علمی کسب کرد می‌تواند توانمندی اقتصادی و اجتماعی را هم به دست بیاورد. به همین دلیل است که گفته می‌شود آموزش عالی، یکی از ابزارهای آسان برای تغییر طبقه اجتماعی و اقتصادی است. دانشجو وقتی وارد دانشگاه می‌شود باید مطمئن باشد که آینده وی تغییر می‌کند، تنها قبولی در دانشگاه ارزشی ندارد و دانشجو باید تخصص، مهارت، تفکر خلاق داشته باشد و در این شرایط آینده‌اش بهتر می‌شود.

من دانشجویی داشتم که اگر می‌خواستیم سطح‌بندی کنیم مثلا از دانشگاه درجه سه آمده بود. اتفاقا در آن دانشگاه حقوق نخوانده بود بلکه فقه و حقوق خوانده بود که واحدهای حقوقی خیلی کم است. این دانشجو اینقدر تلاش کرده بود و در آن دانشگاه که یک استاد حقوق بیشتر نداشت و با آن استاد اینقدر کار کرده بود و نزدیک شده بود که توانسته بود اولا در دانشگاه سطح یک قبول شود و بعد هم توانست بورس خارج بگیرد و برود. هنگامی که برگشت، شغل آزاد خوب هم پیدا کرد.

واقعا در این که دانشگاه در همین شرایط فعلی هم سطح طبقاتی شما را تغییر می‌دهد شکی نیست. چینی‌ها مثل ما فکر می‌کنند. چین یکی از کشورهایی است که داوطلب کنکور در آن زیاد است. فکر می‌کنم ۱۰ یا ۱۲ میلیون شرکت‌کننده در کنکور دارد و آنها هم تمام آرزویشان قبولی در دانشگاه است. نمی‌خواهم بگویم تنها راه موفقیت قبولی در دانشگاه است ولی آنها فکر می‌کنند که دانشگاه بهترین وسیله و پل برای آینده بهتر است. بنابراین توصیه‌ام به دانشجوی سال اول این است که خوب دانشجویی کند یعنی در رشته خود، خوب تحصیل کند. علاوه بر آن به دنبال فرهیختگی و مهارت هم باشد. خلاقیت هم داشته باشد و مطمئن هستم که نتیجه می‌گیرد.

فضای کلی دانشگاه و فضای تحصیلات تکمیلی واقعا به این سمت می‌رود که نسبت به گذشته خود دچار رخوت شده است. ما به امید زنده‌ایم، مدیران قبل از من و حتما مدیرانی که بعد از من می‌آیند، برای بهتر شدن برنامه‌ریزی می‌کنند؛ هیچ‌کس راضی به توقف و ایستادن نیست و همه هدف‌گذاری‌ها، جهت‌گیری‌ها و تلاش‌ها به سمت بهتر شدن است هر چند که موانع و مزاحمت‌های خارجی بیش از قبل است اما ما امیدواریم که آینده حتما بهتر می‌شود و فناوری‌ها خیلی از این محدودیت‌ها را حذف و عقب‌ماندگی‌ها را جبران خواهد کرد. حالا موانع خارجی هم واقعا بیشتر از قبل شده است. مزاحمت‌های خارجی خیلی بیش از قبل شده است اما من امیدوارم به اینکه واقعا آینده حتما بهتر می‌شود یعنی فناوری‌ها خیلی از این محدودیت‌ها را حذف و خیلی از عقب‌ماندگی‌ها را جبران خواهد کرد.

وزارت علوم از علوم پایه حمایت می‌کند

سهام، دیگر دانشجوی حاضر در استودیو گفت: به عنوان دانشجوی فیزیک به این دلیل این رشته را انتخاب کردم که دستاوردی از این رشته داشته باشم و بتوانم بحث جدیدی به علم اضافه کنم. ولی وقتی وارد دانشگاه شدم یک ضربه روحی بزرگی به من وارد شد، چون دیدم که اساتید اصلا هیچ حمایتی از ایده‌های دانشجوها نمی‌کنند. یعنی اگر ما پروژه‌ای در ذهن داشته باشیم یا بخواهیم آن را پرورش دهیم هیچ بستری برای ما فراهم نیست. در دانشگاه اساتید هم توجهی به ایده‌های ما ندارند و می‌گویند به دلیل مسائل اقتصادی و نداشتن امکانات بودجه نمی‌توانیم کاری کنیم و این باعث می‌شود که دانشجوهایی مثل من که رشته‌های علوم پایه هستند و دوست دارند قدم‌هایی در راستای جهش علمی بردارند در قدم‌های خود سست می‌شوند و به فکر می‌افتیم که حتی از کشور مهاجرت کنیم و چون این بستر را در دانشگاه نمی‌بینیم تا بتوانیم ایده خود را پرورش و گسترش دهیم. سوال من این است که آیا شما برنامه‌ای برای اینکه این بستر فراهم شود دارید؟

- علوم پایه در دوره‌ای که من خدمت شما هستم، خیلی مورد توجه قرار گرفته است چون در این سال‌ها استقبال از این رشته‌ها کاهش پیدا کرده در حالی که بدون علوم پایه در هیچ حوزه‌ و دانشی رشد نمی‌یابیم. بنابراین وزارت علوم در نظر دارد از رشته علوم پایه حمایت کند. اتفاقا یکی از حوزه‌هایی که به دنبال تامین منابع بورس و پژوهانه آن هستیم رشته‌های علوم پایه است.

گاهی دانشجو در دوره کارشناسی می‌گوید که من می‌خواهم راجع به یک موضوع تحقیق کنم، پروژه دارم، فکر دارم، ایده دارم. توجه داشته باشید این دانشجو همواره رفت و آمد می‌کند و ایده خود را بیان می‌کند خوب است که اعتماد به نفس هم دارد ولی حیف است که وقت خود برای این ایده گذاشته است. کاش به جای این کار می‌رفت سراغ آموزش بهتر و یادگیری بیشتر. بنده خودم به عنوان یک معلم بارها تجربه کرده‌ام ایده و موضوعی که دانشجوی کارشناسی ارائه می‌دهد دوباره‌نویسی چند کتاب است و مثلا در حوزه ما که حقوق است چند کتاب را با هم تلفیق کرده و می‌گوید این ایده من است در حالی که بنده هر وقت دانشجوی کارشناسی می‌خواهد تحقیقی ارائه دهد می‌گویم زمان خود را صرف آموزش بیشتر کن زیرا دوره کارشناسی، بهترین دوره برای یادگیری است.

برخی استادان پیشکسوت که سابقه بالایی دارند حاضر نمی‌شوند در مقطع کارشناسی تدریس کنند؛ در حالی‌که من خاطرم است، استاد مهدی شهیدی که هم حوزوی تحصیل کرده بود و هم به اجتهاد رسیده بود و در حقوق هم سرآمد بود تاکید داشت که چند درس کارشناسی را فقط باید خودشان تدریس کنند و معتقد بودند که پایه دانشجو در این مقطع شکل می‌گیرد این استاد دانشگاه در کلاس‌های درس در تدریس سرزنده و شاداب بود، شایسته این است که در کلاس درس استادی همچون ایشان دانشجو یاد بگیرد.

البته انکار نمی‌کنم که دانشجویانی داریم که ایده‌های خوبی دارند اما به دلیل اینکه منابع مالی برای تهیه مواد اولیه و تجهیزات آزمایشگاه وجود ندارد تا استاد ایده‌ دانشجو را آزمایش کند، اینجا وظیفه ماست که بستر لازم را فراهم کنیم.

مهاجرت، تنها ناشی از عوامل اقتصادی نیست

 
 
% buffered00:00
-04:00
 
 

آقای دکتر شما در صحبت قبلی خود از امید گفتید سهام از مهاجرت گفت، شما این دو واژه را به هم وصل کنید.

- مهاجرت پدیده‌ای جهانی است و همه جای دنیا با این پدیده مواجه هستند. در کشور ما نیز از دهه چهل به این مقوله توجه شده است و در سال ۱۳۴۹ سمیناری با موضوع مهاجرت نخبگان برگزار شد. سال ۱۳۵۲ نیز گزارشی در همین راستا تهیه و منتشر شد که بر اساس آن گزارش، ۴۰ درصد از مهاجرانی که برای تحصیل از کشور خارج شدند بازنگشتند. در انقلاب اسلامی در فاصله سال‌های بین ۱۳۵۷ تا پایان جنگ تحمیلی، نرخ مهاجرت کاهش پیدا کرد و از دلایل آن این است که امید به آینده در اوج بوده است. این ویژگی جنگ است که همبستگی ایجاد می‌کند و روحیه ملی را تقویت می‌کند. در این دوران انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره)، انسجام و همدلی بین دولت و ملت در اوج بود اما بعد از جنگ و در دوران سازندگی، نرخ مهاجرت افزایشی شد.

گاهی مهاجرت دلایل شخصی دارد و این اتفاق همه جای دنیا هم رخ می‌دهد و افراد، کشور دیگری را برای زندگی انتخاب می‌کنند. برخی از آمریکا به اروپا می‌روند تا آنجا زندگی کنند. عامل دیگر مهاجرت، عوامل کششی و جاذبه‌هایی است که در کشور مقصد وجود دارد مثل رفاه، امکانات تحصیل، آموزش، امنیت و احترام. اما دافعه‌ها و عوامل رانشی که باعث می‌شود دانشجو و استاد به فکر مهاجرت بیافتد نیز دخیل هستند همچون نبود رفاه، آرامش، نبود شغل، نداشتن آزادی و منزلت (رفاه و معیشت)، عدم تاثیرگذاری اجتماعی و موارد دیگر.

شما در صحبت‌های خود به مهاجرت به عنوان موضوعی اجتناب‌ناپذیر اشاره کردید، حالا مهاجرت انجام شده ولی ما نباید ارتباطمان را با اساتید و دانشجویی که مهاجرت کردند قطع کنیم. باید زمینه‌ای فراهم شود که اگر این اساتید و دانشجویان به کشور هم باز نمی‌گردند بتوانیم با آنها در ارتباط و داد و ستد علمی داشته باشیم در این خصوص هم توضیح دهید.

- وقتی از مهاجرت سوال می‌کنیم می‌گویند مشکل، اقتصادی است و اگر حقوق را افزایش دهیم، مسکن را تامین کنیم دیگر مهاجرت نمی‌کنند در حالی که بررسی‌ها نشان می‌دهد که عوامل اقتصادی در کنار دیگر عوامل مهاجرت نرخ بالایی ندارد. شاهد دیگر بر صدق ادعای من این است که اگر عامل مهاجرت، اقتصادی است چرا وقتی افراد مهاجرت می‌کنند دیگر نیم‌نگاهی به کشور ندارند؟ برای مثال ۴۰۰ هزار دانشجوی چینی برای تحصیل به آمریکا سفر کردند، متخصص شدند و دغدغه این را دارند که زودتر برگردند و به کشور خود خدمت کنند یا اگر به کشور بازنگردند هم به دنبال این هستند که دوره تابستانه آموزشی و آزمایشگاهی در کشور خود برگزار کنند اما مهاجران ما دیگر کاری با کشور خود ندارند. این نشان می‌دهد که تنها عامل مهاجرت، اقتصادی نیست.

اما ما با آنها کار داریم بارها شاهد بودیم هر رئیس‌جمهوری که سفر خارجی داشت برای مثال برای شرکت در اجلاس سازمان ملل به نیویورک سفر کرده بود با ایرانیان مقیم این شهرها جلسه‌ای برگزار می‌کرد و این نشان می‌دهد که رئیس جمهور، دولت، وزرا می‌خواهند که ارتباط بین افرادی که مهاجرت کردند با کشور قطع نشود اما موانع دیگری وجود دارد که اجازه برقراری ارتباط نمی‌دهند.

ما سال گذشته در زمینه ارتباط با مهاجرانی ایرانی موفق بودیم و توانستیم تعدادی از استادان ایرانی که به اروپا مهاجرت کردند را به کشور دعوت کنیم و دوره‌هایی را در دانشگاه‌های علامه طباطبایی، فردوسی مشهد و اصفهان برگزار کنیم و انتقال دانش و تجربه‌ای صورت گرفته است و همواره به دنبال افزایش و گسترش این روابط هستیم.

وزیر علوم: مصمم هستم ایده کاهش سنوات تحصیلی را اجرایی کنم

 
 
% buffered00:00
-04:16
 
 

آقای وزیر در هفته‌های گذشته موضوعی که خیلی سر زبان‌ها افتاده است بحث کاهش دوره کارشناسی است. شما در مصاحبه تلویزیونی که داشتید به این موضوع اشاره کردید و گفتید که به دنبال این هستید که دوره کارشناسی از چهار سال به سه سال کاهش یابد. چقدر بر اجرای این موضوع جدیت دارید؟ آیا در سال تحصیلی جدید هم اجرا می‌شود؟

- من در مصاحبه با تلویزیون برای نخستین بار این ایده را مطرح کردم البته در ابتدا مطالعاتی در این زمینه داشتم و مذاکراتی نیز با دوستان و صاحب‌نظران انجام داده بودم و بعد از آن دیدیم که از این ایده استقبال شد. البته باید بگویم همواره در مقابل تغییرات، مقاومت‌ها و مخالفت‌هایی انجام می‌شود. کسانی که مخالفت می‌کنند از طیف‌های مختلف هستند؛ برخی ذینفع هستند و یا ممکن است ذینفع هم نباشند اما ممکن است به سیستمی عادت کرده باشند و حاضر به تغییر نباشند.

در حوزه‌های آموزش، طرح‌های گوناگونی دارم و امیدوارم بتوانم آنها را اجرایی کنم. یکی از این طرح‌ها کاهش مدت دوره تحصیل است و این تنها محدود به مقطع کارشناسی نیست بلکه مشمول دوره‌های کارشناسی ارشد و دکتری هم است. از من نخواهید که بگویم چه زمانی اجرا می‌شود در ابتدا باید مقاومت‌ها را در هم بشکنم.

اینکه در ابتدای امر هم به کاهش دوره کارشناسی اشاره کردم به این دلیل است که در قرن بیست و یکم ما گزاره‌ای داریم به نام آموزش کمتر، یادگیری بهتر و این گزاره جالبی است. معتقد هستم که آموزش بایستی کیفی باشد و از حجم آن بکاهیم. اساتید ما در گذشته می‌گفتند هر مطلبی که مطالعه می‌کنید به آن شک کنید، هر مطلبی که به شما گفته می‌شود را باور نکنید و در مورد صحت و درستی آن بیاندیشید زیرا ممکن است بتوانید توسعه دهید. دانشجو هنگامی می‌تواند خوب سوال کند که زمان برای فکر کردن داشته باشد در صورتی که ما اینقدر آموزش می‌دهیم که افراد، زمانی برای تفکر و سوال کردن ندارد، بنابراین آموزش کمتر باعث خلاقیت می‌شود.

پیشنهادهای زیادی برای کاهش سال‌های تحصیلی وجود داد. برخی می‌گویند واحدهای درسی فشرده‌تر شوند برای مثال درس سه واحدی به دو واحد تبدیل شود یا اینکه مدت زمان تدریس، درس دو واحدی کمتر شود. یا اینکه واحدهای درسی که در برخی رشته‌ها منسوخ شده‌اند را مورد بازنگری قرار دهیم و حذف کنیم. ممکن است ما به این نقطه برسیم که در برخی رشته‌ها یک نیمسال یا دو نیمسال، کاهش دهیم و یا حتی ممکن است به این نتیجه برسیم که سه ثلث شود؛ یعنی به جای اینکه دانشجو از مهرماه تا بهمن‌ماه سر کلاس در دو ترم درسی حضور داشته باشد هر سال تحصیلی را به سه ثلث دو ماهه تقلیل دهیم و دانشجویان در یک سال، سه دوره دو ماهه را سر کلاس حاضر شوند و فاصله بین ترم‌ها و تعطیلات افزایش یابد.

ما مصمم هستیم که کاهش سنوات تحصیلی در دانشگاه‌ها را اجرایی کنیم تا افراد سه سال تحصیل کنند و یک سال دوره کارآموزی را بگذرانند و مهارت‌آموزی و کارآموزی دانشجویان را هم تقویت کنیم. البته باید بگویم مسیر هموار نیست ولی ما همه جوانب را می‌سنجیم.

محدودیت دانشگاه‌ها برای گذراندن دوره کارورزی، درست نیست

دیبا دیگر دانشجوی حاضر در استودیو از وزیر پرسید: آقای وزیر شما به مهارت‌آموزی و کاهش سنوات تحصیلی اشاره کردید. قبل از اینکه ایده مهارت‌آموزی را بیان کنید من خودم شخصا جزء دانشجوهایی بودم که در دوره تحصیل و در تعطیلات تابستانی شروع کردم به کارآموزی چه کارآموزی مرتبط چه غیر مرتبط. اما من بارها با این موضوع برخورد داشتم که وقتی از دانشگاه می‌خواستیم مدرکی برای گذران دوره کارآموزی به ما ارائه بدهد یا اینکه برای گذران واحدهای درسی با ما همکاری داشته باشید با مخالفت شدید دانشگاه مواجه می‌شدیم. خیلی وقت‌ها با خود من اینطور برخورد می‌شد که می‌گفتند این کاری که انجام می‌دهید غیر قانونی است و حق ندارید در دوره تحصیل حتی کارآموزی جایی غیر از تایید دانشگاه بروید. من فکر می‌کنم برای دانشجویی که صرفا دلش می‌خواهد حس مفید بودن را داشته باشد و کاری که دلش می‌خواهد را انجام دهد وقتی با چنین برخوردی مواجه می‌شود می‌گوید که تصمیم درست چیست؟ اگر من نیاز دارم که مهارت‌های دیگری غیر از صرف دانشجو بودن و درس خواندن در دانشگاه به دست بیاورم چطور باید این اتفاق رخ دهد. اگر دانشگاه نمی‌تواند خدماتی در این زمینه ارائه دهد من مجبورم از جاهای دیگری این تجربه را کسب کنم اما با این مواجه می‌شوم که این موضوع غیر قانونی است دلسرد و ناامید می‌شوم و به مهاجرت فکر می‌کنم با چنین برخوردهایی دانشجو چرا باید امیدوار باشد؟

- ما فکر می کنیم که باید همه چیز را باید تصدی و تولی کنیم، یعنی ما صاحب کاریم. تصدی‌گری افراطی یعنی از سیاست‌گذاری تا برنامه‌ریزی و اجرا باید با خودمان باشد و دانشگاه باید معلوم کند شما کجا بروید، در حالی که دانشجو باید سیاست‌گذاری کند و نتیجه را دریافت کند و به این نتیجه برسیم که در چه زمینه‌ای ماهر شده است. اما ما چون برای خودمان یک حقی قائل هستیم آن ناشی از تربیت سوسیالیستی است و می‌خواهیم همه امور را دولتی کنیم و این اشکال فرهنگی است. استفاده غلط از قانون، غیر قانونی است.

زمانی در کشور، هیچ قانونی وجود نداشت مستشارالدوله گفت راه‌حل نجات ایران در یک کلمه است و آن یک کلمه قانون است. منظور از قانون فقط هنجارسازی نبود بلکه حاکمیت قانون بود. حاکمیت قانون یعنی حاکمیت قاعده، حاکمیت قاعده‌ای که منطبق بر اخلاق باشد حاکمیت قاعده‌ای که منطبق بر عدالت باشد، حاکمیت قاعده‌ای که منطبق بر علم و دانش باشد و به قول رئیس جمهور شاهد محور باشد.

بله ما این آزادی را به دانشگاه می‌دهیم که چه کار کند؟ که خیلی در بند این بروکراسی و قانون نباشد و در مقابل مطالبات، مواجهه بهتری داشته باشد. اولا بنده می‌گویم هر دو نفری که کنار هم جمع می‌شوند نمی‌توانند اسم خود را قانون‌گزار بگذارند و بگویند ما مصوب کردیم. من می‌گویم شما از کجا صلاحیت کسب کردید؟ مگر قرار است قانون مدام تهدید کند و محدودیت ایجاد کند. قانون برای حمایت و حفاظت از حوزه آزادی‌ها و حوزه عمومی آمده است. آمده است بگوید که دخالت‌های دولت تا این حد است و در ادامه من حمایت می‌کنم.

ما در دانشگاه‌ها مدام داریم از این حربه به غلط استفاده می‌کنیم و می‌گوییم خلاف قانون بوده است. این تصور که ما متصدی همه چیز هستیم درست نیست و هر چه خلاف ما باشد خلاق قانون است و هرج و مرج می‌شود نیز درست نیست. بعد از جلسه دقیقا به من یا دوستان موارد را بگویید رسیدگی خواهم کرد ممکن است اشتباهاتی در مقررات‌گذاری‌ها شده باشد که باید اصلاح شود. البته باید توجه داشته باشیم که عدم اعتمادی هم وجود دارد. شما الان اگر نظرسنجی کنید اعتماد در بخش‌های مختلف پایین است. مثلا استاد یا دانشگاه نمی‌داند واقعا شما برای مهارت‌آموزی رفته‌اید یا نه؟ چون شاهد بودیم که در مواردی گواهی داده می‌شود که دانشجو دوره را گذرانده است اما در واقع این موضوع صحت ندارد. این مورد هم یک مسئله اجتماعی است که اعتماد پایین آمده است. در بسیاری از سیستم‌ها در دنیا استاد گواهی می‌دهد که که ارزش آن از گواهی وزیر بالاتر است و اما در کشور ممکن است یک مدیرکل نامه‌ای ارسال کند اما به آن توجهی نشود لذا دانشگاه شما هم ممکن است با مواردی این چنینی مواجه شده باشد و حالا می‌گوید این اقدام غیر قانونی است. باید این را هم بگویم که بحث اعتماد اجتماعی را می‌توانیم از وزارت علوم شروع کنیم.

حضور حراست در دانشگاه برای امنیت دانشجویان است

 
 
% buffered00:00
-03:41
 
 

نیما دیگر دانشجوی حاضر در استودیو از وزیر پرسید: می‌خواهم در سوالم از یک مسئله جزئی شروع کنم و به یک امر کلی برسم. مسئله این است که طبعا باید در تمام دانشگاه‌ها حراست دانشگاه جایی باشد که دانشجوها و حتی اساتید احساس امنیت کنند. متاسفانه امروزه که من و شما اینجا هستیم و با هم صحبت می‌کنیم خلاف این ماجرا اتفاق می‌افتد. حالا اگر بخواهم یک مقدار جزئی‌تر هم بگویم تجربه ما (من و احتمالا بسیاری از افراد دیگر که مثل من هستند) این است که حراست دانشگاه دقیقا تنها نقطه دانشگاه است که به ما کمترین احساس امنیت را می‌دهد و بالعکس کاملا احساس ناامنی می‌دهد. در گمان من و در گمان بسیاری دیگر از آدم‌ها دانشگاه باید جایی باشد که وجهه فرهنگی آن بر وجه سیاسی و امنیتی ارجحیت داشته باشد و فکر می‌کنم امروزه این وجه سیاسی امنیتی پیشی گرفته است و وجهه فرهنگی کم می‌شود. احترامی که باید به دانشجو گذاشته نمی‌شود. وقتی می‌خواهیم وارد دانشگاه تهران شویم مقابل در وروی نمی‌گذارند با کارت دانشجویی وارد شویم. نمونه آن درب ۱۶ آذر دانشگاه تهران خیلی معروف است البته اگر بخواهم واقعیت را بگویم در این چند وقت اخیر خیلی بهتر شده است. نمی‌دانم چطور بگویم حراستی‌های درب ۱۶ آذر دانشگاه تهران، ترسناک هستند و خیلی خشن با ما برخورد می‌کنند. حالا برخورد با دخترها را که کلا کنار می‌گذارم. شما خودتان کاملا آگاه هستید چه برخوردی با آنها می‌شود. شما خودتان در صحبت‌ها اشاره کردید که وقتی دانشجو احترام نبیند و منزلت از بین برود مهاجرت و خیلی مسائل دیگر افزایش می‌یابد. یکی از سوال‌های من در زندگی همیشه این بود که این فرایند انتخاب حراستی‌ها چگونه است یعنی بر چه اساسی انتخاب می‌شوند؟ آیا گزینشی دارند در خصوص اینکه چه کسی را مقابل درب بگذاریم که در برخورد با دانشجو موجب دلسردی و دلزدگی نشود؟

سهام دیگر دانشجوی دختر هم گفت: بگذارید یک تجربه‌ای هم از ورود دخترها به دانشگاه بگویم. شان دانشجویی اصلا دانشجو نه، شان منِ آدم حفظ نمی‌شود و من به خاطر چند سانتیمتر قد مانتوی کوتاه یا بلند مجبورم بازخواست شوم. هر روزی که منِ نوعی می‌خواهم وارد دانشگاه شوم خانم با لحن توهین‌آمیزی با من صحبت می‌کند. اصلا بحث این نیست که من چه جایگاهی دارم من یک انسانم، آن لحن بیان این احساس را می‌دهد که اگر دانشگاه یک محیط فرهنگی است و یکی از مهمترین مکان‌های فرهنگی کشور است من (دانشجو) به عنوان آدم در این کشور چه جایگاهی دارم و این تنها مشکل من نیست بلکه مشکل تمام آدمهایی است که از آن درها وارد می‌شوند و برای هر دفعه‌ای که می‌خواهند وارد دانشگاه شوند روتین زندگی آنها باید این باشد که هر روز جنگی را پشت سر بگذارند و هر روز این قانون ممکن است تغییر کند. یک روز هیچ ایرادی نمی‌گیرند و روز بعد دقیقا با همان پوشش از فرد ایراد می‌گیرند که چرا قد آستینت کوتاه است؟ از امروز دیگر گیر می‌دهیم. بالاخره در کشور عرفی وجود دارد و همه ما به آن واقف هستیم که پوشش دانشگاه چیست اما وقتی هر روز این قانون تغییر می‌کند و ما هم بابت آن توبیخ می‌شویم و باید کارت دانشجویی را تحویل دهیم و کمیته ما را می‌خواهد چه احساس امنیتی برای موضوعی به این سادگی وجود دارد. این جزء حقوق اولیه ما است که رعایت نمی‌شود.

- «چه بگویم»

سکوت شما معنا داشت

- حراست تشکیل شده برای حفظ امنیت دانشجویان و دانشگاه. خیلی از مواردی که شما مثال می‌زنید خارج از حیطه اختیارات حراست است و ناشی از یک اقدام سرخود است. ناشی از یک احساس وظیفه شرعی است. به نظر فرد ناشی از یک احساس وظیفه انقلابی است. فرد اینطور با خود می‌اندیشد که لابد چنین ماموریت و مسئولیتی به من داده‌اند. این افراد متوسل می‌شوند به بعضی از ارزش‌هایی که دیگر قانون نیست. اگر با این افراد وارد صحبت شویم من به آنها خواهم گفت که اشتباه می‌کند. مفاهیم دینی و انقلابی را هم یا کج می‌فهمد یا کج اجرا می‌کند.

می‌توانم بگویم در دوره خودمان چندین بار با مجموعه‌های مختلف مدیریتی حراست و به طور مشخص چند روز قبل با حراست خود وزارتخانه به خاطر شکایت‌هایی که از حراست دانشگاه تهران به گوشم رسیده بود صحبت کردم. بنده سال گذشته بعد از ماجرای امیرمحمد خالقی با مدیران حراست صحبت کردم، ما راجع به رویکردهایمان با دانشجو، نحوه برخورد با دانشجو و اینکه دانشجو باید احساس کند ما طرف او و حامی او هستیم به توافق رسیدیم. ما با هم توافق کردیم که دانشجو باید بداند حراست برای حفاظت و حمایت از دانشجو است. خود این احساس مهم است و ما وظیفه خارج از آن چارچوبی که برای ما تعیین کردند نداریم.

خیلی جالب است، مثلا من سالها پیش به کشوری رفتم، موقع ورود از من سوالاتی راجع به مسائل داخلی کشور شد به آنها گفتم این ارتباطی با وظیفه شما ندارد و اینقدر مطمئن بودم که اگر این اعتراض را من انجام دهم دیپورت نمی‌شوم، به او گفتم این ارتباطی با وظیفه شما ندارد، خیلی عذرخواهی کرد و با احترام برخاست و یادداشتی که بالای سرش بود را نشان داد و گفت شما درست می‌گویید اختیارات من این این موارد است و من از شما عذرخواهی می‌کنم، فقط یه کنجکاوی شخصی بود که داشتم. من پاسخ ندادم و از من عذرخواهی کرد.

بی‌احترامی به هیچ کس قابل پذیرش نیست. انسان، کرامت‌های ذاتی دارد و باید فارغ از دین، مذهب، پوشش و گرایش رعایت کنیم به خصوص فردی که وارد محیط علمی شده، کرامتی دارد که باید حفظ کنیم.

آیا در یک سال گذشته رفتار حراستی در دانشگاه‌ها بهبود یافته است یا خیر؟

هر چهار دانشجوی حاضر در استودیو تاکید کردند که شرایط بهتر شده است.

- ممکن است برخی رعایت شان و شئون دانشجویی را به جا نیاورند که این کار هم درست نیست و باید در همه حال، حرمت دانشگاه حفظ شود اما در این شرایط حراست نمی‌تواند تذکر دهد بلکه استاد معارف، نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها موظف هستند که وظایف اخلاقی و تربیتی خود را انجام دهند و فرد حراستی نباید خارج از حد و حدود خود قدم بردارد.

ورود به هنگام وزیر علوم در موضوع قتل امیرمحمد خالقی

 
 
% buffered00:00
-09:00
 
 

بهمن سال گذشته بود که متاسفانه آن اتفاق ناگوار برای امیرمحمد خالقی دانشجوی دانشگاه تهران رخ داد. شما از همان ساعات اولیه جلسه‌ای تشکیل دادید و تاکید کردید که وزارت علوم پای کار است و انصافا تا پایان نیز پای کار بودید در این خصوص توضیح دهید.

- من هر وقت به یاد امیر محمد می‌افتم واقعا متاسف می‌شوم به خاطر اینکه یک جوان پر امید از یک منطقه محروم بود. در کانکس درس خوانده بود و به کمک معلمان خود توانسته بود به دانشگاه تهران بیاید. این دانشجو با توجه به ظرفیت بالایی که داشت توانسته بود در تهران، شغلی متناسب با رشته خود پیدا کند و پس از همه این سختی‌ها در یک حادثه تلخ و ناگوار به قتل می‌رسد و این خسارتی برای ما است و هر وقت خودم را به جای پدر و مادر خالقی می‌گذارم نمی‌دانم چه بر آنها می‌گذرد.

دقیقا در آن ایام، من سفر عمره بودم البته سفر کاری هم بود؛ برای ملاقاتی با دبیرکل OIC و شرکت در اجلاس وزرای علوم OIC رفته بودم، وقتی این موضوع را شنیدم سفرم را ناتمام گذاشتم و بلافاصله جمعه شب با اولین پرواز برگشتم. دوستان و همکاران ما در وزارت علوم بلافاصله در صحنه حاضر شده بودند اما خودم هم جمعه‌شب ساعت ۱۲ یا حدود یک بامداد از فرودگاه مستقیم رفتم سر صحنه قتل تا از نزدیک در جریان اتفاقات قرار بگیرم و تصویر درستی از حادثه داشته باشم. صبح روز شنبه، دوستان را در دانشگاه تهران جمع کردم و حتی برخی خواستند بیایند وزارت علوم اما قبول نکردم و گفتم حادثه مربوط به دانشگاه تهران است و باید همانجا دور هم جمع شویم. مطلع شدم همان روز قرار است در وزارت کشور هم جلسه‌ای برگزار شود و کمیسیون دانشجویی وزارت کشور هم در حال بررسی موضوع است که چطور با این حادثه برخورد کنند، بنده به وزیر کشور زنگ زدم و خواهش کردم همه با تیم و گروه و کمیته‌های خود به دانشگاه تهران بیایند. بنابراین وزارت کشور، وزارت اطلاعات، سپاه، قوه قضاییه، فرمانداری تهران؛ جمع مفصلی از همه دستگاه‌های ذیربط برای بررسی موضوع دور هم جمع شدند.

مساله اول این بود که چه کسی مسئولیت این موضوع را به عهده می‌گیرد، دوستان خود من می‌گفتند که این اتفاق در دانشگاه که رخ نداده و بیرون دانشگاه بود و حتی توصیه می‌کردند که عذرخواهی شما به معنای پذیرش مسئولیت است و بعد باید خودت موضوع را جمع کنی. حتی قبل از اینکه در جلسه حاضر شوم بعضی‌ها با من تماس گرفتند که جلسه را به معاونان بسپار به خاطر اینکه باید اول معاونان حاضر شوند و اگر جمع نشد وزیر بیاید و استدلالشان این بود که اگر در ابتدا وزیر بیاید و جمع نشود بعد باید رئیس جمهور بیاید. من گفتم اگر معاونان نتوانند جمع کنند می‌گویند وزیر هم نمی‌تواند و ما به وزیر هم اکتفا نمی‌کنیم باید رئیس جمهور به صحنه بیاید پس بگذارید از همان ابتدا با تمام ظرفیت برای حل ماجرا ورود کنیم.

بعد از آن ماجرا خبرها و شواهد زیادی تائید کردند که حادثه قتل امیرمحمد خالقی ظرفیت تبدیل شدن به مهسای دیگری را داشت چرا چون مرحوم مهسا امینی اهل سنت بود امیرمحمد عزیز هم اهل سنت بود، هر دو از منطقه محروم بودند و از سوی دیگر امیرمحمد از منطقه محروم‌تری بود (از روستای دور افتاده در بیرجند)، نکته مهم‌تر این بود که امیرمحمد دانشجو بود و مهسا مرحوم مهسا امینی دانشجو هم نبود. همچنین خاطرم است که در صورتی که ما موضع قتل امیرمحمد خالقی را در کشور داشتیم اتفاقات سیاسی، اقتصادی هم افتاده بود، ترامپ تازه آمده بود و ما را تهدید به فشار حداکثر می‌کرد از سوی دیگر ارز گران شده بود و جامعه کمی ملتهب بود و رسانه‌های خارجی هم دنبال یک سوژه پر جاذبه بودند تا این قتل را به یک شیب لغزنده تبدیل کنند. از طرفی هم بنده، بچه انقلابی هستم و تجربه مدیریت بحران‌های مختلف را دیده و شنیده بودم و مشورت‌هایی که به من می‌دادند تکرار همان سبک مدیریت‌های سابق بود و من گفتم که اگر آن مدیریت‌ها موفق بود جواب می‌داد در صورتی که هیچ کدام جواب نداده بود.

برخی می‌گفتند باید قاطع برخورد کرد، قاطعیت اینجا یعنی چه؟ برخورد با سوگواران، برخورد با بچه‌هایی که به خاطر دوست و همکلاسی خود عزادار هستند یا قاطعیت یعنی اینکه زودتر التیام دهیم و زودتر جبران کنیم. ما در مواقعی که بحران پیش آمده ابتدا انکار کردیم گفتیم نه کسی کشته نشده و بعد توجیه کردیم و گفتیم کشته شده ولی عامل این بود. بنده دقیقا بالعکس حرکت کردم گفتم نه انکار می‌کنید نه توجیه؛ حادثه تلخی اتفاق افتاده مسئولیت آن را می‌پذیرم، عذرخواهی می‌کنم. حتی برخی می‌گفتند چرا تو عذرخواهی می‌کنی گفتم از نظر مردم در حوادث این‌چنینی تفکیک قوا وجود ندارد از نظر مردم حکومت مسئول است و بنده جزء حکومت هستم پس من باید مسئولیت‌پذیر باشم.

عنصر دیگر در تصمیم‌گیری‌های ما احترام به افکار عمومی بود. دانشجویان در آن حادثه مدام درخواست می‌کردند و شعار می‌دادند مدیران خوابگاه باید تغییر کنند چرا چون بارها به وی مراجعه کرده بودند که روشنایی کافی وجود ندارد، نیروی انتظامی باید مستقر شود اما کاری انجام نشده بود. اما برای من سند آوردند که مدیر خوابگاه چهار تا پنج نامه به کلانتری یوسف‌آباد و به شهرداری منطقه ۶ ارسال کرده بود که مشکلات روشنایی، امنیتی را برطرف کنند اما توجهی نشده بود بنابراین قبول کردم که مدیر بی‌تقصیر است اما گفتم در این هیاهو کسی شنونده نیست و ارائه سند فایده‌ای ندارد و باید مدیر به احترام بچه‌ها استعفا دهد وگرنه عزلش می‌کنم چون تنها راه این بود که یا مدیر را فدای بچه‌ها کنیم یا بچه‌ها را فدای مدیر کنیم و دو ساعت بعد مدیر، نامه استعفای خود را فرستاد.

در موضوع امیرمحمد خالقی، مساله بعد این بود که چرا این حادثه به تشنج کشیده می‌شد؟ چون عده‌ای خارج از دانشگاه قاطی بچه‌ها شدند و من اعلام کرد که هیچ کدام از مدیران، مسئولان خارج از دانشگاه نمی‌تواند برای دانشگاه تصمیم بگیرد اگر اینطور باشد با او برخورد می‌کنیم همه کسانی که در جلسه حضور داشتند از این موضوع استقبال کردند. وقتی که من متوجه شدم چگونه تجمع ساده دانشجوها به تشنج تبدیل شده به مدیر حقوقی دانشگاه تهران گفتم علیه کسی که ورود کرده است شکایت کند و خواستم مشخصات متهم را هم بنویسد و با مسئولیت خودم منتشر کردم. چون دانشجویان باید صداقت را می‌دیدند و اعتماد می‌کردند صرف اینکه ما بگوییم ما شکایت کردیم کافی نبود البته من پیش از این ماجرا از رئیس جمهور اختیار ویژه داشتم تا موضوع را پیگیری کنم.

دانشجویان برای همکلاسی خود مراسم بزرگداشت ترتیب داده بودند و برخلاف مخالفت‌هایی که وجود داشت بنده در این مراسم شرکت کردم و گفتم که اگر دانشجوها عصبانی هستند اجازه بدهید عصبانیت خود را سر من خالی کنند. دانشجویان در آن مراسم به معنای واقعی سوگوار بودند و من شاهد اشک و آه دانشجوها بودم. بعد از مراسم صحبت هم با شورای صنفی دانشجویان داشتم. در همان روز روشنایی خیابان‌های منتهی به کوی دانشگاه تهران را تامین کردم، کیوسکی هم در منطقه قرار دادند. مجموعه اقدامات اعتماد ایجاد کرد.

بعد از این ماجراها موضوع بیمه کردن تجهیزات الکترونیکی دانشجویان را مطرح کردیم و قرارداد آن بیمه اعتبار دارد سال آینده هم تجدید خواهد شد. ظرفیت ۷۰۰ هزار نفر را دارد و ما با شرکت بیمه صحبت کردیم.

ارسال نظرات