
تازه ها
سفیر نجابت در غبار زمانه: سید محمود دعایی

رسالتی در تب و تاب تاریخ
سید محمود دعایی در خانوادهای مذهبی و اصیل زاده شد. پدرش، حجتالاسلام سید رضا دعایی، روحانیای خوشنام، اهل تهذیب و صاحب نفوذ در میان مردم کرمان بود. خانوادهاش از سادات حسینی بودند و همواره در ترویج شعائر دینی و فرهنگ اهل بیت نقش فعالی داشتند. سید محمود از همان کودکی، با عطر کتابهای مذهبی، طنین اذان و فضای معنوی خانه خو گرفت.
در روزگاری که بسیاری از کودکان کرمانی از نعمت آموزش محروم بودند، دعایی، با تشویق و حمایت پدر، تحصیل را با شور و شوق آغاز کرد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در کرمان، گرایش او به علوم دینی، او را به قم کشاند؛ شهری که آن روزها مرکز اصلی آموزش حوزوی و خاستگاه بسیاری از علمای برجسته بود.
در مسیر حوزه علمیه قم
در سنین نوجوانی، دعایی راهی قم شد. قم شهری بود که آن سالها بهرغم محدودیتها، به برکت حضور آیتالله بروجردی و امام خمینی (ره)، به قطب علمی و سیاسی شیعیان بدل شده بود. او در مدرسههای قدیمی حوزه، با فقر و سادهزیستی طلبگی انس گرفت و به تحصیل فقه، اصول، تفسیر و فلسفه اسلامی پرداخت.
در همان سالها، شعلههای مبارزه علیه رژیم پهلوی آرامآرام در دل حوزه زبانه میکشید. ملاقات با امام خمینی (ره)، که در آن زمان هنوز فریادهای مخالفتش علیه شاه به مرحله علنی نرسیده بود، تأثیری ژرف در روحیه جوان کرمانی داشت. امام، مردی کمحرف اما ژرفنگر بود، و دعایی، در آن سالهای سکوت، در کلاسهای درس او، صدای آیندهای پرهیاهو را میشنید.
نخستین شعله مبارزه
زندگی سید محمود در قم، بهسرعت از شکل یک طلبهی عادی خارج شد. او به حلقهای از طلاب روشنفکر، اهل مطالعه و دغدغهمند پیوست؛ کسانی که معتقد بودند حوزه باید فراتر از دیوارهای مدرسه، در میدان جامعه حضور یابد. این نگاه، دعایی را به سمت فعالیتهای فرهنگی، ارتباط با طلاب غیرایرانی و پیگیری اندیشههای نو در تفسیر اسلام سیاسی سوق داد.
دعایی، که در کنار تحصیل، به مطالعه روزنامهها، آثار شریعتی و نوشتههای متفکران جهان اسلام علاقهمند بود، کمکم تبدیل به طلبهای شد که فقط در کلاس درس دیده نمیشد. او مینوشت، سخن میگفت و گوش شنوا داشت. ریشههای مبارزهاش در همین سالها شکل گرفت؛ اما نه با فریاد، که با تعهدی درونی و صبوریای عمیق.
مهاجری در سرزمین غریبه
دهه ۱۳۴۰ خورشیدی، برای ایران و برای دعایی، دههای سرنوشتساز بود. در این سالها، پس از درگذشت آیتالله بروجردی، ستارهای تازه در آسمان فقاهت ایران درخشیدن گرفت؛ امام روحالله خمینی. او با فتوای تاریخی علیه لایحه کاپیتولاسیون و اعتراض به دخالتهای رژیم پهلوی در امور دینی، مسیری را آغاز کرد که سرانجام به انقلابی فراگیر انجامید.
سید محمود دعایی، که آن سالها از نزدیکترین شاگردان فکری امام شده بود، بهسرعت جذب دایرهی یاران باوفای او شد. چهرهای آرام، بیادعا و مخلص که به دور از جنجال و شعار، با اخلاص در مسیر مبارزه قدم میگذاشت. او بیش از آنکه در صف مقدم تظاهرات باشد، در سنگر اندیشه، قلم و تبلیغ ایستاده بود. همین منش بود که بعدها از او چهرهای متمایز ساخت: سربازی که در خط مقدم بیآنکه فریاد بزند، کار میکرد.
در ۱۳۴۳، پس از تبعید امام خمینی به ترکیه و سپس به نجف اشرف، دعایی نیز به قافله مهاجران پیوست. او با حکم مستقیم امام به عراق رفت تا همراه با دیگر شاگردان برجستهای چون آیتالله سید محمدباقر صدر، شیخ محمدعلی انصاری، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و شیخ حسین راستی کاشانی، هستههای فعالیت فرهنگی و رسانهای نهضت را در خارج از ایران سامان دهد.
یار امین در روزهای عسرت
محمود دعایی در عراق، فقط گوینده رادیو نبود. او به نوعی رابط فرهنگی و سیاسی میان امام و جریانهای مختلف مبارزاتی محسوب میشد. از همان سالها، نقش اعتمادبرانگیز او در میان حلقه یاران امام تثبیت شد. بیپیرایه بودن، صداقت، و پرهیز از تندرویهای رایج در فضای مبارزاتی، او را نزد امام بسیار عزیز و قابل اعتماد ساخته بود.
در کنار همه این فعالیتها، دعایی زندگی ساده و طلبگی خود را حفظ کرده بود. در کوچههای تنگ نجف، در خانهای محقر، با سفرهای بیزرقوبرق، اما قلبی لبریز از ایمان و امید، روزگار میگذراند. همسایگانش از او به نیکی یاد میکردند. مردی آرام، خوشرفتار و اهل خدمت. کسی که حتی در تبعید، لبخند را از لب نمیزد و صبر را از دل بیرون نمیکرد.
در آستانه پرواز
در تاریخ انقلابها، گاه لحظهای فرا میرسد که تمام سالها مجاهدت، در چند دقیقه خلاصه میشود؛ لحظهای که گذشته به آینده پیوند میخورد و نگاهها به یک فرد گره میخورد، بیآنکه او خود چنین خواسته باشد. برای سید محمود دعایی، آن لحظه، سحرگاه دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ بود؛ در فرودگاه اورلی پاریس، کنار امام خمینی، در صف پرواز به سوی وطن.
انتخابی که بیپیرایه بود
زمان بازگشت امام به ایران، یکی از حساسترین تصمیمات در آن ایام مربوط به تعیین همراهان پرواز معروف ایرفرانس بود. هواپیما باید هم از نگاه رسانهای، هم از جنبه امنیتی، و هم از منظر نمادین، بهدقت چیده میشد. در میان فهرستی بلند از یاران و همراهان، امام خمینی تنها چند نفر را برگزید تا همراهش در پرواز باشند. در کنار چهرههایی چون احمد خمینی، محمدرضا مهدوی کنی، و حجتالاسلام اشراقی، نام سید محمود دعایی نیز قرار گرفت؛ انتخابی که شاید برای بسیاری غیرمنتظره بود، اما امام او را بهعنوان چهرهای مؤمن، مورد اعتماد، و دور از هیاهو برگزید.
او بهعنوان کسی که سالها با امام در تبعید بود، هم به روحیات ایشان آشنا بود و هم به اقتضائات رسانهای و امنیتی چنین سفری حساس. دعایی در همان شب قبل از پرواز، در کنار تیمی کوچک، هماهنگیهای لازم را با ایرفرانس، تیم امنیتی فرانسه، و نمایندگان خبرنگاران انجام داد. او از نخستین کسانی بود که متن اعلامیههای بازگشت را مرور و آماده چاپ کرد.
روزهای خطرناک سفارت
سید محمود دعایی تنها سفیر ایران در دهههای اخیر است که در دوران مأموریتش، بیش از ده بار به صورت مستقیم تهدید به ترور شد. خودش در یکی از مصاحبهها گفته بود:
«خانه ما در بغداد، به یک قلعه کوچک شبیه شده بود. نه تلفن امن بود، نه درها قفل میماند. تنها پناهمان دعا بود و توکل».
او بارها از سوی سازمان اطلاعات عراق (مخابرات) برای دیدارهای رسمی دعوت میشد، اما هیچگاه بدون بیم از جاسازی شنود یا بمب به این جلسات نرفت. روایتهایی هست از دعوتهایی که به قصد تطمیع یا تهدید بود، اما دعایی هرگز از موضع رسمی جمهوری اسلامی عقب ننشست. در یکی از اسناد منتشرنشده وزارت خارجه در دهه ۷۰ آمده است:
«سید محمود دعایی توانست یکی از حساسترین دورههای دیپلماتیک ایران را در شرایطی نابرابر مدیریت کند، بیآنکه تن به سازش بدهد یا به تنشافزایی دامن بزند».
سید محمود دعایی، مردی میان همه جناحها
از ویژگیهای بارز دورهی مدیریت دعایی، بیطرفی نسبی، اجتناب از تنشزایی و تمرکز بر میراث فرهنگی بود. او نه همانند مدیران رادیکال نشریات حکومتی عمل میکرد، و نه مانند برخی روشنفکران فرهنگی، ستیزهگر بود. بلکه از همان آغاز، رویهای میانجیگرانه و پدرانه در پیش گرفت.
در سالهای پرالتهاب دهه ۷۰، زمانی که فضای رسانهای کشور شاهد توقیف گسترده مطبوعات بود، دعایی عملاً به پناهگاهی تبدیل شده بود برای قلمهای معتدل و منتقد.
لنگرگاهی آرام در دریای طوفانی
در عالم سیاست ایران، کمتر کسی یافت میشود که چهار دهه در جایگاهی حساس و پرنفوذ بماند، اما نه دشمنی بیافریند و نه جنجالی به پا کند. دعایی نمونهای نادر از این دست بود؛ کسی که در همان حال که از بنیانگذاران جمهوری اسلامی به شمار میآمد، بههیچوجه در قالب چهرهای تندرو یا قدرتطلب قرار نمیگرفت.
او از مصادیق عینی قدرت نرم بود؛ قدرتی که نه از خلال تریبون و فرمان، بلکه از مجرای مهر و احترام و ادب حاصل میشد. بسیاری از چهرههای فرهنگی، دینی و سیاسی، بارها شهادت دادهاند که محمود دعایی، در سختترین روزهای تنشهای سیاسی و جناحی، با لبخند، صبوری، و سکوتی معنادار، فضا را آرام میکرد.
یار و محرم اسرار غربت نجف
ارتباط دعایی با امام خمینی، فراتر از رابطهی یک طلبه با استاد بود. او سالها از نزدیکترین یاران امام در دوران تبعید در نجف به شمار میرفت. بسیاری از پیامها، نامهها، و نوارهای صوتی امام به ایران، از طریق شبکهای که دعایی نیز جزئی از آن بود، به ایران میرسید. در نجف، دعایی عملاً کارگزار رسانهای امام بود. او مسئول ارتباطات، توزیع اعلامیهها، و در مواردی ضبط و رساندن پیامهای صوتی به یاران داخل کشور بود. بارها خطر دستگیری یا حتی ترور تهدیدش میکرد، اما هیچگاه از انجام مأموریت عقب ننشست. وفاداریاش به امام، خالی از تملق و پر از وفا بود.
در نامهای که پس از ارتحال امام خمینی نوشت، محمود دعایی با لحنی ساده و سوزناک گفته بود:
«دل ما از شما بود، آقای ما. رفتید و ما ماندیم در دنیایی که بیشما، تاریکتر از همیشه است.»
زاهد بیریا
برخلاف بسیاری از مدیران بلندپایه، خانهی دعایی در تمام سالهای بعد از انقلاب تغییری نکرد. خانهای اجارهای، با فرشهایی کهنه، و آشپزخانهای ساده که گاه غذای نذری یا مهمانان مؤسسه در آن آماده میشد. حتی در سالهای آخر، وقتی برخی از دوستانش اصرار داشتند که به خانهای امنتر و بزرگتر نقل مکان کند، او زیر بار نرفت. حقوقش را همواره برای کمک به دیگران خرج میکرد. معروف بود که اگر کسی نیازمند بود و به دفترش میآمد، حتی از پول شخصیاش هم دریغ نمیکرد. به همین دلیل، بسیاری از چهرههای گمنام، مثل کارگران مطبوعاتی یا خانوادههای شهدا، او را پناهی واقعی میدانستند.
با وجود جایگاه رسمیاش بهعنوان نماینده ولیفقیه، مدیر یکی از مهمترین روزنامههای کشور، و روحانی مبارز قبل از انقلاب، دعایی هیچگاه به دنبال ستایش یا تملق نبود. حتی از آوردن عنوان “حجتالاسلام والمسلمین” در نامش در مطبوعات خودداری میکرد. اصرار داشت که «اسم، کافیست. بگذارید مردم با کار ما قضاوت کنند.»
آخرین فصل از کتاب نجابت
پانزدهم خرداد ۱۴۰۱، همزمان با سالگرد ارتحال امام خمینی، خبری کوتاه اما سنگین، قلب بسیاری را لرزاند: «سید محمود دعایی درگذشت». او هنگام وضو برای نماز ظهر در محل کار خود، موسسه اطلاعات، دچار حمله قلبی شد و همانجا، بیهیاهو، جان سپرد.
مرگ او در روزی خاص و در مکانی که عمری را در آن صرف کرده بود، خود حاوی معنا بود. در سالروز فقدان بزرگترین مراد و راهنمای فکریاش، امام خمینی، او نیز از دنیا رفت؛ و جالب آنکه تا واپسین لحظه، نه در خانهاش، که در دل میدان مسئولیت و خدمت بود.
رهبر انقلاب، آیتالله خامنهای، در پیام خود او را «شخصیتی صادق، خوشسلوک، و وفادار» نامید.
مراسم تشییع او، همزمان یک تشییع رسمی و یک بدرقهی مردمی بود. پیکرش ابتدا به حرم امام خمینی برده شد و سپس در کنار یار قدیمیاش، احمد خمینی، به خاک سپرده شد. همانجا که همیشه از آن به «خانهی امید نسل انقلاب» یاد میکرد.
حضور در بنیادهای خیریه و فرهنگی
او بخش عمدهای از درآمد خود را صرف کمک به نیازمندان مینمود. این کمکها شامل حمایت از خانوادههای بیبضاعت، تأمین هزینههای درمان بیماران نیازمند، و پشتیبانی از دانشجویان کمبرخوردار بود. همکارانش در مؤسسه اطلاعات نقل میکنند که او همواره آماده یاریرسانی به کارکنان و اطرافیان خود بود، بدون آنکه این اقدامات را رسانهای کند. دعایی عضو شورای تولیت بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار بود، بنیادی که در زمینههای فرهنگی و آموزشی فعالیت میکند.
زندهیاد دعایی در سال ۱۳۹۶ در کنار جمعی از اندیشمندان و چهرههای برجسته زبان و ادبیات پارسی و فرهنگ و هنر ایرانزمین، بنیاد حامیان موسسه لغتنامه دهخدا را تاسیس نمودند تا در راستای گسترش و غنای زبان و ادبیات فارسی و حمایت از پژوهشهای مختلف در حوزه فرهنگ ایرانی و زبان پارسی، گام بردارند.
در دوران مدیریت، دعایی به حمایت از نویسندگان، روزنامهنگاران، و اهل فرهنگ پرداخت. او فضایی فراهم کرد تا صداهای مختلف، حتی منتقدان، بتوانند در این رسانه حضور داشته باشند. او در طول زندگی خود از پروژههای آموزشی و فرهنگی متعددی حمایت کرد.
زیست او میراث او بود
سید محمود دعایی خانه، ماشین، یا ثروتی از خود باقی نگذاشت. به گفته نزدیکانش، بخش عمدهای از حقوق و مزایای خود را طی سالیان به امور خیریه، حمایت از اهل قلم، و کمک به درمان بیماران نیازمند صرف میکرد. اما آنچه از او باقی ماند، فراتر از داراییهای ملموس بود: یک شیوهی زیستن. دعایی نشان داد که میتوان در بالاترین سطوح قدرت بود، اما قدرتطلب نبود. میتوان صاحب رسانه بود، اما صادق ماند. میتوان به امام و انقلاب وفادار بود، بیآنکه از مردم و آزادی و انصاف غفلت کرد.
اگر بزرگترین میراث برخی سیاستمداران، ساختمانها یا قوانین است، میراث سید محمود دعایی شاید تنها یک چیز باشد: احترام. احترامی بیتظاهر، که از دل مردم برخاسته و در قلب تاریخ نشسته است.
نویسنده: گلناز زندکریمی
گرافیست: شقایق دهقانی
ارسال نظرات