تازه ها
با عبور از رنج کارمندی به گنج کارآفرینی بوسه بزنید
«شروع کار من با ابزارهای ساده و ایدههای خودم بود. روزهای اول پر از شکست و آزمون و خطا بودم اما هر روز سعی کردم از هر سفارش، ایدهای تازه بسازم. یاد گرفتم خلاقیت و تلاش، بیشتر از هر حقوق ثابت ارزش دارد و میتوانم با همین مسیر برای دیگران هم فرصت ایجاد کنم.»
این حرفها را کارآفرین جوانی میگوید که صنایعدستی را از دل سنت و ابتکار ترکیب کرده است تا کسب و کار کوچک خود را راه بیندازد و خالق کار خود باشد.
بهار خسروی هم کارآفرین دیگری است که داستان ورود به عرصه کارآفرینیاش را اینگونه تعریف میکند: سالها کارمند یک اداره دولتی بودم. صبحها زود از خانه بیرون میزدم، عصرها خسته برمیگشتم و همیشه یک حس سنگین با من بود، اینکه بزرگ شدن فرزندانمان را نمیبینم. دلم میخواست مادر بودن را کامل زندگی کنم. تصمیم سختی بود، اما بالاخره استعفا دادم.
آموزش چرمدوزی دیده بودم و مدتی بعد که وقتم آزاد شد با یکی از دوستانم شروع کردیم به دوخت و دوز کیف وفروش محصولات در شبکههای اجتماعی.
اولین کیفم را که فروختم، اشک شوق ریختم. حالا بعد از چند سال، برند کوچکم مشتریهای خودش را دارد. درآمدم از دوران کارمندی بیشتر شده، اما مهمتر از آن این است که هر روز کنار بچههایم صبحانه میخورم، با خیال راحت کار میکنم و شبها با دل خوش میخوابم. کارآفرینی برای من راهی برای بازپسگیری هویت، آرامش و مادری بود و نگاهم به زندگی را اساسا تغییر داد.
سحرسادات امامی، کارمند سابق علوم آزمایشگاهی هم تجربه کارآفرینی خود را اینگونه تعریف میکند: سالها کارمندی کردم و همهچیز مرتب به نظر میرسید، شغل ثابت، ساعت کاری مشخص، محیط آرام، اما درونم همیشه چیزی کم بود.
اعتماد بهنفس نداشتم، ارتباطاتم سطحی بود و همیشه به دنبال نسخهای بهتر از خودم میگشتم. وقتی وارد عرصه کارآفرینی شدم، تازه فهمیدم چقدر میان دو مفهوم کارمندی و کارآفرینی فاصله وجود دارد. کارآفرین، صاحب زمان و مکان خود است، رئیس ندارد و مسئولیت صفر تا صد کار را خودش بر عهده میگیرد و مهمتر این که میتواند برای دیگران هم فرصت ایجاد کند. برای من، کارآفرینی از یک مسیر شغلی به یک سبک زندگی تبدیل شد.
سارا نادری، مترجم و تحلیلگر محتوای آزادکار میگوید: من کارمند هیچکس نیستم اما برای همه کار میکنم. سالها در یک اداره دولتی مشغول بودم، با حقوق ثابت و ساعتهای کاری مشخص، اما میز کارمندی را دوست نداشتم. با شروع دوران دورکاری، فهمیدم میتوانم از خانه هم کار کنم و حتی بهتر. شروع کردم به یادگیری مهارتهای جدید؛ ترجمه تخصصی، تولید محتوا، سئو و تحلیل داده. حالا برای شرکتهایی در خارج از کشور پروژه انجام میدهم، بدون اینکه در هیچکدام استخدام شده باشم. امنیت شغلی برای من یعنی این که اگر یک پروژه تمام شد، میتوانم به سراغ پروژه بعدی بروم. یعنی خودم را بهروز نگه دارم و از تغییر نترسم. روایتهای این کارآفرینان از راهی که رفتهاند و تجربهای که اندوختهاند نشان میدهد که کارآفرینی، بیش از هر چیزی نوعی نگرش است.
روحیه کارآفرینی یعنی باور به توان خویش در خلق فرصت حتی در دل محدودیتها، یعنی توان دیدن راه در بنبستها و قدرت ایستادن پس از شکست. اما چرا روحیه کارآفرینی آنچنان که باید و شاید در میان افراد پررنگ نیست و هنوز بسیاری از ورود به این عرصه میهراسند؟
میراث ذهنیت کارمندی
ریشه ذهنیت کارمندی را باید در تاریخ اداری کشور و ساختار اقتصاد دولتی جستجو کرد. سالهاست که تصویر «شغل مطمئن» در ذهن خانوادهها با اداره و استخدام گره خورده است؛ تصویری که پدران و مادران با نیت خیر، اما از سر عادت به فرزندان خود منتقل کردهاند. در نگاه آنان، موفقیت یعنی قبولی در آزمون استخدام، ساعت کاری مشخص، بیمه و حقوق ثابت ماهانه.
حامد نیکسرشت، پژوهشگر حوزه اشتغال میگوید: ریشه ذهنیت کارمندی در فرهنگ امنیتخواهی ماست. ما فرزندانمان را برای ثبات تربیت کردهایم، نه برای تغییر. درحالیکه دنیای امروز برعکس است؛ هرکه تغییرپذیرتر باشد، پایدارتر میماند.
این ذهنیت، ناخواسته روحیه خلاقیت، ریسکپذیری و نوآوری را خاموش کرده است. نظام آموزشی هم به این روند دامن میزند؛ مدارسی که در آن دانشآموزان بیشتر برای حفظ فرمولها و پاسخ درست تربیت میشوند تا برای ایدهپردازی و تجربه شکست. نتیجهاش، نیروی کاری است که منتظر دستور است، نه آفرینش.
وی معتقد است که بخش مهمی از بحران اشتغال در کشور، نتیجه کمبود «روحیه کارآفرینانه» است و تأکید میکند که اگر مدارس ما به جای نمره، کنجکاوی را پاداش دهند، نسل آینده کارآفرین خواهد بود.
ما بچهها را از اشتباه میترسانیم، در حالی که خلاقیت از دل اشتباه بیرون میآید. حتی در دانشگاهها بیشتر رشتهها برای تربیت کارمند طراحی شدهاند. نتیجه آن است که جوانان پس از فارغالتحصیلی، منتظرند کسی استخدامشان کند و به دنبال خلق فرصتهای جدید نمیروند.
به گفته نیکسرشت، در کشورهای توسعهیافته، سیاستهای آموزشی به تدریج از «آموزش شغل» به سمت «آموزش روحیه کارآفرینی» حرکت کردهاند.
در فنلاند، کودکان از دوره دبستان یاد میگیرند برای حل مسأله به دنبال راههای تازه باشند. در سنگاپور و کرهجنوبی، برنامههای مدارس بر نوآوری، کار گروهی و پروژههای واقعی متمرکز است. آینده از آنِ خلاقان است. باید خلاقیت را از درون خانواده و سیستم آموزشی به فرزندان تزریق کرد و البته لازم است توجه داشته باشیم که جایگزینی روحیه کارآفرینی به جای ذهنیت کارمندی، تنها اقتصادی یا آموزشی نیست؛ فرهنگی هم هست. ذهنیت کارمندی از کودکی شکل میگیرد. این جملات که «شغل دولتی بگیر تا خیالت راحت باشد» یا «کار آزاد خطر دارد»، همگی باورهایی هستند که در خانوادهها به نسل بعد سرایت داده میشود.
افزون بر این، نبود حمایتهای مالی و اجتماعی از کارآفرینان، ترس از شکست را دوچندان میکند. تا زمانی که شکست، ننگ به حساب آید کسی جسارت شروع کسب و کار خود را نخواهد داشت.
جهان کار در حال دگرگونی
اکنون جهان کار مدتهاست از مفهوم سنتی «کارمندی» فاصله گرفته، مرز میان کارفرما و کارمند کمرنگ شده و اقتصاد دیجیتال، ساختار اشتغال را زیرورو کرده است. هوش مصنوعی، پروژههای کوتاهمدت و کار از راه دور، جایگزین نظامهای استخدامی کلاسیک شده و معنای امنیت شغلی را از استخدام و میز و صندلی به سمت توانایی یادگیری، خلاقیت و سازگاری سوق دادهاند.
لیلا زمانی، تحلیلگر اقتصاد دیجیتال میگوید: پلتفرمها مفهوم کار ثابت را از بین بردهاند. امروز کسی که مهارت دارد، میتواند برای چند شرکت در چند کشور کار کند، بدون آنکه در هیچکدام استخدام شده باشد. امنیت اکنون در توان سازگاری و یادگیری معنا مییابد. ما وارد عصری شدهایم که در آن مهارت، مهمتر از مدرک است و انعطافپذیری، ارزشمندتر از وفاداری سازمانی. دیگر کسی منتظر ارتقای شغلی در یک شرکت نمیماند. خیلی از افراد مسیر حرفهایشان را با پروژههای متنوع، همکاریهای بینالمللی و یادگیری مستمر میسازند.
او تأکید میکند که در اقتصاد پلتفرمی، مرز میان کار و زندگی شخصی هم تغییر کرده است. افراد میتوانند از خانه و کافه یا حتی در سفر، پروژههای جهانی را مدیریت کنند. این آزادی بیسابقه است اما مسئولیتزا هم هست. چون دیگر خبری از مدیر منابع انسانی نیست که مسیر رشد را تعیین کند؛ خود فرد باید یاد بگیرد، شبکه بسازد و خودش را بهروز نگه دارد.
زمانی میگوید: امروزه امنیت شغلی یعنی فرد بتواند تواناییهای خودش را در بازارهای مختلف عرضه کند، با فرهنگهای کاری متفاوت کنار بیاید و از تغییر نهراسد. این امنیتی است که از درون میآید و در این مسیر، هوش مصنوعی شریک فکری است. کسی که بلد باشد با این ابزارها کار کند، میتواند بهرهوریاش را چند برابر افزایش دهد. تقویت روحیه کارآفرینی بسیار اهمیت دارد. کسی که روحیه کارآفرینی دارد، حتی اگر کارمند باشد، تفاوت میسازد و کسی که ندارد، حتی اگر مدیر شرکت خود باشد، درجا میزند. در هر ادارهای میتوان نوآور بود. کافی است بهجای دستور گرفتن، پیشنهاد بدهیم.
ساختن از هیچ
جهان امروز با سرعتی سرسامآور در حال تغییر است. شغلهایی که دیروز وجود داشتند، امروز منسوخ شدهاند و بسیاری از مشاغل فردا هنوز زاده نشدهاند. در چنین جهانی، تنها مهارتی که تضمین بقاست، توان یادگیری و سازگاری است. روحیه کارآفرینی دقیقا همین است؛ توان دیدن فرصت در دل تهدید و ساختن از هیچ. اگر یک جامعه، چنین نگاهی را در نسل جوان خود نهادینه کند، هم میتواند بحران اشتغال را پشت سر بگذارد، هم به جامعهای خلاق، پویا و مستقل بدل خواهد شد.
برای عبور از اقتصاد وابسته و ذهنیت کارمندی، باید از خود آغاز کنیم. هر یک از ما میتوانیم در جایگاه خود، «کارآفرین» باشیم؛ در اندیشه، در رفتار و در تصمیمهای روزمره. کارآفرینی بیش از آن که شغل باشد، نوعی شیوه زیستن است؛ راهی برای باور به خویش و برای ساختن جهانی که هنوز وجود ندارد.
زهره گردان - روزنامه اطلاعات| «شروع کار من با ابزارهای ساده و ایدههای خودم بود. روزهای اول پر از شکست و آزمون و خطا بودم اما هر روز سعی کردم از هر سفارش، ایدهای تازه بسازم. یاد گرفتم خلاقیت و تلاش، بیشتر از هر حقوق ثابت ارزش دارد و میتوانم با همین مسیر برای دیگران هم فرصت ایجاد کنم.»
این حرفها را کارآفرین جوانی میگوید که صنایعدستی را از دل سنت و ابتکار ترکیب کرده است تا کسب و کار کوچک خود را راه بیندازد و خالق کار خود باشد.
بهار خسروی هم کارآفرین دیگری است که داستان ورود به عرصه کارآفرینیاش را اینگونه تعریف میکند: سالها کارمند یک اداره دولتی بودم. صبحها زود از خانه بیرون میزدم، عصرها خسته برمیگشتم و همیشه یک حس سنگین با من بود، اینکه بزرگ شدن فرزندانمان را نمیبینم. دلم میخواست مادر بودن را کامل زندگی کنم. تصمیم سختی بود، اما بالاخره استعفا دادم.
آموزش چرمدوزی دیده بودم و مدتی بعد که وقتم آزاد شد با یکی از دوستانم شروع کردیم به دوخت و دوز کیف وفروش محصولات در شبکههای اجتماعی.
اولین کیفم را که فروختم، اشک شوق ریختم. حالا بعد از چند سال، برند کوچکم مشتریهای خودش را دارد. درآمدم از دوران کارمندی بیشتر شده، اما مهمتر از آن این است که هر روز کنار بچههایم صبحانه میخورم، با خیال راحت کار میکنم و شبها با دل خوش میخوابم. کارآفرینی برای من راهی برای بازپسگیری هویت، آرامش و مادری بود و نگاهم به زندگی را اساسا تغییر داد.
سحرسادات امامی، کارمند سابق علوم آزمایشگاهی هم تجربه کارآفرینی خود را اینگونه تعریف میکند: سالها کارمندی کردم و همهچیز مرتب به نظر میرسید، شغل ثابت، ساعت کاری مشخص، محیط آرام، اما درونم همیشه چیزی کم بود.
اعتماد بهنفس نداشتم، ارتباطاتم سطحی بود و همیشه به دنبال نسخهای بهتر از خودم میگشتم. وقتی وارد عرصه کارآفرینی شدم، تازه فهمیدم چقدر میان دو مفهوم کارمندی و کارآفرینی فاصله وجود دارد. کارآفرین، صاحب زمان و مکان خود است، رئیس ندارد و مسئولیت صفر تا صد کار را خودش بر عهده میگیرد و مهمتر این که میتواند برای دیگران هم فرصت ایجاد کند. برای من، کارآفرینی از یک مسیر شغلی به یک سبک زندگی تبدیل شد.
سارا نادری، مترجم و تحلیلگر محتوای آزادکار میگوید: من کارمند هیچکس نیستم اما برای همه کار میکنم. سالها در یک اداره دولتی مشغول بودم، با حقوق ثابت و ساعتهای کاری مشخص، اما میز کارمندی را دوست نداشتم. با شروع دوران دورکاری، فهمیدم میتوانم از خانه هم کار کنم و حتی بهتر. شروع کردم به یادگیری مهارتهای جدید؛ ترجمه تخصصی، تولید محتوا، سئو و تحلیل داده. حالا برای شرکتهایی در خارج از کشور پروژه انجام میدهم، بدون اینکه در هیچکدام استخدام شده باشم. امنیت شغلی برای من یعنی این که اگر یک پروژه تمام شد، میتوانم به سراغ پروژه بعدی بروم. یعنی خودم را بهروز نگه دارم و از تغییر نترسم. روایتهای این کارآفرینان از راهی که رفتهاند و تجربهای که اندوختهاند نشان میدهد که کارآفرینی، بیش از هر چیزی نوعی نگرش است.
روحیه کارآفرینی یعنی باور به توان خویش در خلق فرصت حتی در دل محدودیتها، یعنی توان دیدن راه در بنبستها و قدرت ایستادن پس از شکست. اما چرا روحیه کارآفرینی آنچنان که باید و شاید در میان افراد پررنگ نیست و هنوز بسیاری از ورود به این عرصه میهراسند؟
میراث ذهنیت کارمندی
ریشه ذهنیت کارمندی را باید در تاریخ اداری کشور و ساختار اقتصاد دولتی جستجو کرد. سالهاست که تصویر «شغل مطمئن» در ذهن خانوادهها با اداره و استخدام گره خورده است؛ تصویری که پدران و مادران با نیت خیر، اما از سر عادت به فرزندان خود منتقل کردهاند. در نگاه آنان، موفقیت یعنی قبولی در آزمون استخدام، ساعت کاری مشخص، بیمه و حقوق ثابت ماهانه.
حامد نیکسرشت، پژوهشگر حوزه اشتغال میگوید: ریشه ذهنیت کارمندی در فرهنگ امنیتخواهی ماست. ما فرزندانمان را برای ثبات تربیت کردهایم، نه برای تغییر. درحالیکه دنیای امروز برعکس است؛ هرکه تغییرپذیرتر باشد، پایدارتر میماند.
این ذهنیت، ناخواسته روحیه خلاقیت، ریسکپذیری و نوآوری را خاموش کرده است. نظام آموزشی هم به این روند دامن میزند؛ مدارسی که در آن دانشآموزان بیشتر برای حفظ فرمولها و پاسخ درست تربیت میشوند تا برای ایدهپردازی و تجربه شکست. نتیجهاش، نیروی کاری است که منتظر دستور است، نه آفرینش.
وی معتقد است که بخش مهمی از بحران اشتغال در کشور، نتیجه کمبود «روحیه کارآفرینانه» است و تأکید میکند که اگر مدارس ما به جای نمره، کنجکاوی را پاداش دهند، نسل آینده کارآفرین خواهد بود.
ما بچهها را از اشتباه میترسانیم، در حالی که خلاقیت از دل اشتباه بیرون میآید. حتی در دانشگاهها بیشتر رشتهها برای تربیت کارمند طراحی شدهاند. نتیجه آن است که جوانان پس از فارغالتحصیلی، منتظرند کسی استخدامشان کند و به دنبال خلق فرصتهای جدید نمیروند.
به گفته نیکسرشت، در کشورهای توسعهیافته، سیاستهای آموزشی به تدریج از «آموزش شغل» به سمت «آموزش روحیه کارآفرینی» حرکت کردهاند.
در فنلاند، کودکان از دوره دبستان یاد میگیرند برای حل مسأله به دنبال راههای تازه باشند. در سنگاپور و کرهجنوبی، برنامههای مدارس بر نوآوری، کار گروهی و پروژههای واقعی متمرکز است. آینده از آنِ خلاقان است. باید خلاقیت را از درون خانواده و سیستم آموزشی به فرزندان تزریق کرد و البته لازم است توجه داشته باشیم که جایگزینی روحیه کارآفرینی به جای ذهنیت کارمندی، تنها اقتصادی یا آموزشی نیست؛ فرهنگی هم هست. ذهنیت کارمندی از کودکی شکل میگیرد. این جملات که «شغل دولتی بگیر تا خیالت راحت باشد» یا «کار آزاد خطر دارد»، همگی باورهایی هستند که در خانوادهها به نسل بعد سرایت داده میشود.
افزون بر این، نبود حمایتهای مالی و اجتماعی از کارآفرینان، ترس از شکست را دوچندان میکند. تا زمانی که شکست، ننگ به حساب آید کسی جسارت شروع کسب و کار خود را نخواهد داشت.
جهان کار در حال دگرگونی
اکنون جهان کار مدتهاست از مفهوم سنتی «کارمندی» فاصله گرفته، مرز میان کارفرما و کارمند کمرنگ شده و اقتصاد دیجیتال، ساختار اشتغال را زیرورو کرده است. هوش مصنوعی، پروژههای کوتاهمدت و کار از راه دور، جایگزین نظامهای استخدامی کلاسیک شده و معنای امنیت شغلی را از استخدام و میز و صندلی به سمت توانایی یادگیری، خلاقیت و سازگاری سوق دادهاند.
لیلا زمانی، تحلیلگر اقتصاد دیجیتال میگوید: پلتفرمها مفهوم کار ثابت را از بین بردهاند. امروز کسی که مهارت دارد، میتواند برای چند شرکت در چند کشور کار کند، بدون آنکه در هیچکدام استخدام شده باشد. امنیت اکنون در توان سازگاری و یادگیری معنا مییابد. ما وارد عصری شدهایم که در آن مهارت، مهمتر از مدرک است و انعطافپذیری، ارزشمندتر از وفاداری سازمانی. دیگر کسی منتظر ارتقای شغلی در یک شرکت نمیماند. خیلی از افراد مسیر حرفهایشان را با پروژههای متنوع، همکاریهای بینالمللی و یادگیری مستمر میسازند.
او تأکید میکند که در اقتصاد پلتفرمی، مرز میان کار و زندگی شخصی هم تغییر کرده است. افراد میتوانند از خانه و کافه یا حتی در سفر، پروژههای جهانی را مدیریت کنند. این آزادی بیسابقه است اما مسئولیتزا هم هست. چون دیگر خبری از مدیر منابع انسانی نیست که مسیر رشد را تعیین کند؛ خود فرد باید یاد بگیرد، شبکه بسازد و خودش را بهروز نگه دارد.
زمانی میگوید: امروزه امنیت شغلی یعنی فرد بتواند تواناییهای خودش را در بازارهای مختلف عرضه کند، با فرهنگهای کاری متفاوت کنار بیاید و از تغییر نهراسد. این امنیتی است که از درون میآید و در این مسیر، هوش مصنوعی شریک فکری است. کسی که بلد باشد با این ابزارها کار کند، میتواند بهرهوریاش را چند برابر افزایش دهد. تقویت روحیه کارآفرینی بسیار اهمیت دارد. کسی که روحیه کارآفرینی دارد، حتی اگر کارمند باشد، تفاوت میسازد و کسی که ندارد، حتی اگر مدیر شرکت خود باشد، درجا میزند. در هر ادارهای میتوان نوآور بود. کافی است بهجای دستور گرفتن، پیشنهاد بدهیم.
ساختن از هیچ
جهان امروز با سرعتی سرسامآور در حال تغییر است. شغلهایی که دیروز وجود داشتند، امروز منسوخ شدهاند و بسیاری از مشاغل فردا هنوز زاده نشدهاند. در چنین جهانی، تنها مهارتی که تضمین بقاست، توان یادگیری و سازگاری است. روحیه کارآفرینی دقیقا همین است؛ توان دیدن فرصت در دل تهدید و ساختن از هیچ. اگر یک جامعه، چنین نگاهی را در نسل جوان خود نهادینه کند، هم میتواند بحران اشتغال را پشت سر بگذارد، هم به جامعهای خلاق، پویا و مستقل بدل خواهد شد.
برای عبور از اقتصاد وابسته و ذهنیت کارمندی، باید از خود آغاز کنیم. هر یک از ما میتوانیم در جایگاه خود، «کارآفرین» باشیم؛ در اندیشه، در رفتار و در تصمیمهای روزمره. کارآفرینی بیش از آن که شغل باشد، نوعی شیوه زیستن است؛ راهی برای باور به خویش و برای ساختن جهانی که هنوز وجود ندارد.
زهره گردان - روزنامه اطلاعات|
ارسال نظرات