تازه ها
انگار دعایی پر شالش باشد یا شاید هم غوغایی سودای سرش؛ یا نه! یحتمل عشقی است که سرازیر شده به سمت دست و دستگیر شده از دوست و آشنا و جوان.
دستگیری رمز عملیاتهای پس و پیش اوست، درست همچون روزهای سخت ایران به وقت جبهههای حق؛ پیشهاش هم رزمندگی است باز عین روزهای دفاع اما نه در جنگ و نه در دفاع، به گمانم رزمندهای است چشم در چشم بیکاری و رخوت.
«فرح عبادی»، اهل شهر جدید پالیز از توابع اسدآباد را میگویم، رزمنده این روزهای ایران اما بینام و نشان؛ رزمش زنانه است از جنس ساختن و برپا کردن و برافراشتن از آنها که خستگی را خسته میکند و از پی هم میسازد.
دمی روح جلا میدهد و دم دیگر جان، روزهایی غرور میسازد و دیگر وقت شغل، دست در دست شرافت از ساعت و ثانیههای تنگ دست میگیرد و ساز شدن مینوازد، خلاصه که از هر سمت و سو سر بیندازی کار میشود آموزش و مهارت.
«رزمندهِ کارساز»، بهترین عنوان است برای بانوی یکهتاز شهر جدید پالیز، بانویی که دیرزمانی است از پی کسب مهارت جوان و زن و مرد موی سپیده کرده و از لحظه نگذشته، حتی از کسر لحظه.
نه با قضا کار دارد و نه با قَدَر، قرار و مدارش راهبر شغلی است و کارگاه پشت کارگاه به راه انداخته، از گره زدن تار به پود گرفته تا نقش نو در گِل انداختن؛ همدلی مثالزدنی هم دارد از زنان بیسرپرست تا جوانان در دام اعتیاد، حالا اگر مشتاق شدید بیشتر بدانید و بخوانید و به وجد بیایید هم قدم شوید و این مقال را از نظر بگذرانید.
خانم جهادگر عاشقانه کار میسازد و دست در دست شرافت، دست میگیرد
ساختن کار از ۱۱ سالگی
خانم کارآفرین و کارساز را از پشت چرخ و دار مینشانیم پای گپوگفت و میز مصاحبه، او هم دست به کار گفتن میشود و دست به دامن واژهها: «به عنوان کاربر شغلی با بچهها و جوانان در ارتباط هستم، اینکه میگویم بچهها یعنی مثل فرزندان خودم دوستشان دارم؛ خب با اعضای کمیته امداد و بهزیستی حتی با افرادی که مشکلات خانوادگی و مالی دارند همراهی و همکاری میکنم.
خودم هم از ۱۱ سالگی کار را شروع کردم و وردست عمه خانمم خیاطی یاد گرفتم، همان سالها جسته و گریخته مشغول کار کردن بودم تا نوجوانی و جوانی که مدتی مسئول پایگاه محل و همکار گروه جهادی شدم و رفت و آمد به مسجد و همنشینی با اهل خدا روزی روزهایم شد.
از یک سالی به بعد اما مشغول ساختن شغل شدم یعنی به زبان خودمانی شغل و کار درست کردم و دست اهالی روستا از جوان و زن و مرد را گرفتم، از خیاطی و تولیدی و فرشبافی گرفته تا سفالگری و تکهدوزی و سرمهدوزی، در تمام این رستهها کار کردیم و آموزش دادیم و آموزش گرفتیم.
هدف همان شغل درست کردن و مجوز اشتغال گرفتن و اهالی شهر و روستا را کمک کردن است، قرار و مدار هم آموزش رایگان و کارآفرینی برای افرادی است که نیازمند به کار و مهارت بودند یا هستند.»
۲۰۰ شغل با بازی تار و پودها / ذکر هر گُل یک دور تسبیحات حضرت زهرا(س)
سفره دل خانم عبادی تازه باز شده و سخنش گُل انداخته و از پی هم راز باز میکند و میگوید: «القصه که کارگاه قالیبافی بعد از کارگاه خیاطی با ۲۵ نفر راهاندازی شد، روستا به روستا چرخیدیم و گوش به گوش رساندیم تا متقاضیان این کارگاه به ۲۰۰ نفر رسید، ابتدا آموزش و بعد هم دست گرفتن شغل و کسب درآمد و آخر کار خوشحالی و خنده از رضایت.
حساب و کتاب کار همان آموزش و ایجاد شغل و کسب درآمد بوده و هست البته سوای شغل و کارگاه آموزشی و حمایتهایی هم به واسطه همراهی دوستان داشتیم مثلا توزیع سبد معیشتی و اعزام به مشهد یا دستگیری همشهریان که در تنگنا هستند اما هدف اصلی رونق کسب و کار و درآمد است.
بعد از رونق کارگاه قالیبافی و آموزش دختران و زنان، کارگاه سفالگری راه انداختیم و ۶۰ نفر را در این بخش آموزش دادیم، خودم هم همه جوره در کنار بچهها هستم البته بیشتر واحد خیاطی و فرشبافی، فرش و گلیم را گره به گره با تسبیحات حضرت زهرا(س) و ذکرها میبافیم و هر گل را با نیت یک ذکر رج به رج گره میزنیم، گاهی هم از سخنرانیهای حضرت آقا بهره میگیریم و صحبتهای آقای قرائتی، کار دلی همین طور است.»
کارگاه خانم جهادگر مزین است به ذکر خدا و نام و یاد حضرتش
از ایده تا درآمدزایی/ کمک دادن و کمک گرفتن یعنی ما
دست حرفش را میگیرد و میکشاند به اصل پروپاقرص این داستان و از کمک و همراهی و همدلی سخن به میان میآورد و بدون نفس چاق کردنی ادامه میدهد: «نگفته نماند که همراهی پروپاقرص، اصل و اساس کار ما شد تا جایی که آموزش و مهارت و پیدا کردن شغل یا همان مثال قدیمی یاد دادن ماهیگیری مقصود شد حالا از اسکاج بافی و رودوزی سنتی بگیر تا خیاطی و گلیمبافی یا هر ایدهای که به شغل و درآمد رسید؛ صدالبته در پایگاه بسیج و مسئول هیئت و گروه جهادی فعالیت کردیم و کمک گرفتیم ولی خودمان هم پای کار بودیم.
اینکه هر چه بوده و نبوده را جمع میبندم چون «من» تنها نبودم، کمک گرفتم و کمک دادم، خصوصا که در این راه از بچهها و جوانان و نوجوانان یا از همان بچههای مدرسهای کمک کردند و همراه بودند تا زنان بیسرپرست و بدسرپرست؛ دست در دست هم دادیم و تعاون و تعاونی راه انداختیم.
خب در این تعاونی آموزش قدم اول است که با کمک فنی و حرفهای انجام شد اما آخر کار خودکفایی و دست به جیب شدن خانمهای محل و مردان سرپرست خانواده است، خیلیها کارگاهی در کارگاه نقلیام و خیلیها هم در خانه مشغول به کار شدند، سادهِ ساده بگویم یک ایده سبب خیر و برکت شده.»
چهار گوشه هستی ما؛ همراهی و همکاری
خانم پالیزی و دست به خیر گفتنیها بسیار دارد باید همه تن گوش شوی برای شنیدن و چشم شوی برای خواندنش سِر دلش: «جا نماند؛ در کنار کارآفرینی، مرکز نیکوکاری و خیریهای هم دست و پا کردیم و کار خیریه پرداخت خرج و مخارج کمک هزینه دانشآموزان بیبضاعت است و توزیع بسته معیشتی و هوای همنوع را داشتن؛ مرکز نیکوکاری دوستانه و دلی میچرخد و اهالی دل به دل هم دادند و گوشهای از خرج و مخارج زندگی خودشان را در مرکز نیکوکاری صرف میکنند، یعنی از هر سمت که نگاه کنی همراهی و همدلی و صفای دل میبینی.
طول و تفصیل ندهم هر چه شده و قرار است بشود به قول قدیمیها روی پای خودمان ایستادن است، در تمام این سالها خودم هم پا به پای این جوانان و نوجوانان، خانمها و آقایان کار کردم روی پای خودم ایستادم تا جایی که همه به اندازه هم از این سفره پهن شده نان بردیم و افتخار اصلی همین است.
افتخار، دوش به دوش اهالی روستا و شهر بودن است هرچند که افتخار خدمت تا شهرستان و استان و کشور هم رفته آن هم به عنوان بانوی جهادی و جهادگر، ولی اساس کار دل است خصوصا که خیلی وقتها مرا راهبر شغلی میدانند حالا راهبر شغلی کمیته امداد یا دوست و آشنا و هم محلهای.»
کم نمیآورد، کوچک و بزرگ هم نمیشناسد اصلا بنا دارد همه و همه شغل داشته باشند
آموزش رایگان ۴۰۰ نفره / رهایی از دام اعتیاد تا جوشکاری سیار
رزمنده روزهای کار و تلاش حکایتش را به اعداد و ارقام میرساند و باب چند و چون را باز میکند: «اگر عدد و رقم بخواهید، باید بگویم بیشتر از ۴۰۰ نفر را آموزش رایگان دادم که سبب رونق کسب و کارشان شده، حتی این تعداد بیمه تامین اجتماعی و زنان روستایی هم دارند، خردهای بیشتر و کمترش را کاری ندارم چون تمام هم و غمم رونق کسب و کار و استقلال مالی زنان بیسرپرست و بدسرپرست است.
نه فقط خانمها، آقایانی که در دام مشکلات و اعتیاد افتادهاند به واسطه همین آموزشها و صحبتها و همراهیها سر به راه شدند؛ نه تنها راهشان عوض شده کسب و کار سیار هم راه انداختند و هنرهایی مثل نقاشی ساختمان یا جوشکاری را پیشه کردند.
هر کاری که از دستم برآید برای عاقبت به خیری این جوانان دریغ ندارم از گوش به گوش رساندن کار و بارشان تا قرار و مدار برای رونق شغلشان، ختم کلام این است افتخار میکنم که تعداد زیادی از جوانان و نوجوانان را به سمت کسب مهارت و داشتن شغل هدایت کردم و افتخار این جوانان هم این است که روی پای خودشان ایستادند و آبرومندانه امرارمعاش میکنند.
از ابتدا قرار همین بوده و هست به جای اینکه منتظر شوند تا برنج و روغن به دستشان برسد، دست توی جیب خودشان دارند و زندگی میچرخانند، آنقدری این قصه حیاتی است که وسایل کار را کاملا رایگان در اختیار متقاضیان قرار میدهیم سفارش در خانه یا کارگاه تحویل میشود و وسایل فراهم و سر موعد حقوق پرداخت میشود.»
کارمان روی دست نمیماند
قصه بانو جان سر دراز دارد، از آموزش و مهارت و شغل گرفته تا عرضه، انگاری فکر همه جا را کرده و هیچ جوره کم نمیآورد: «درباره عرضه این کالا هم حرف دارم، مشاغل زودبازده را بیشتر مد نظر میگیریم، فرشهایی که دو، سه ماهه بالا میآیند و به ثمر مینشینند، دستمزد هم به واسطه شرایط پرداخت میکنیم هرچه دستشان تنگتر باشد دستمزد بیشتری دریافت میکنند چون در بحث فروش و عرضه مشکلی نداریم.
نمایشگاهها، فروش به واسطه دوست و آشنا در شهر و استان، حتی استانهای دیگر و پیشفروش فرشها، بالاخره کار روی دستمان نمیماند به نظرم کارگاه کوچک و نقلی ما قطعهای از بهشت است که برکت از سر و روی آن میریزد.
خب در طول مسیر خسته و ناامید شدیم، سرمان شکسته اما سر پا ایستادیم و کار را پیش بردیم، امروز عرصه جهاد این طوری است. من به روش و منش رزمندگان و شهدا تصمیم گرفتم رزمنده باشم، رزمندهای که در سالهای ۶۴ و ۶۵ برای رزمندگان جبههها خاک قند جمع و مربا درست میکرد و حال رزمندهای هستم که شغل درست میکند و ماهیگیری یاد میدهد و کار میآفریند.»
خانم کارآفرین، از آموزش تا عرضه و فروش پای کار چشم در چشم بیکاری ایستاده
آنچه خواندید مقالی بود از سَر و سِر دل یک زن توانمند در قامت رزمندهای با جُربزه، پای کار و دغدغهمند؛ از نظر تحصیل دوش به دوش خانم و آقا تحصیل کرده و از دوره ابتدایی خود را به دیپلم رسیده از نظر کار هم همه فن حریف است حتی بیشتر از این، ساعت و ثانیه روزش را گره زده به تار و پود عشق به همنوع، راه دراز باد.
پینوشت: بانوی رزمنده پای کار جهاد و جهادگری، دلش به عکس و انتشار به عکس نیست، اصرار ما به انکار او میرسد و انتشار گزارش با عکس تزیینی.
سولماز عنایتی
کارآفرینان آینده
مطالب بیشترآگهی استخدام
مطالب بیشتر
ارسال نظرات