بنیانگذار اطلاع رسانی نوین اشتغال در ایران
خبر فوری

تازه ها

کد خبر : ۶۲۷۲۱
«یک صبح جمعه تصمیم گرفتم تنهایی به قله کوه صفه بروم و مسیر سخت را هم انتخاب کردم. در طول مسیر بارها به خودم می‌گفتم بس است دیگر باید برگردم، اما وقتی به جلو نگاه می‌کردم می‌دیدم مسیر زیادی نمانده، چند نفری هم به قله رسیده‌اند، پشت سرم هم چند نفری دارند می‌آیند، پس مصمم شدم که ادامه بدهم و به قله برسم.»
شنبه ۲۴ دی ۱۴۰۱ - ۱۱:۰۲

«یک صبح جمعه تصمیم گرفتم تنهایی به قله کوه صفه بروم و مسیر سخت را هم انتخاب کردم. در طول مسیر بارها به خودم می‌گفتم بس است دیگر باید برگردم، اما وقتی به جلو نگاه می‌کردم می‌دیدم مسیر زیادی نمانده، چند نفری هم به قله رسیده‌اند، پشت سرم هم چند نفری دارند می‌آیند، پس مصمم شدم که ادامه بدهم و به قله برسم.» در این شرایط است که آدم توانمندی و تجربه عبور از سختی‌ها را در خودش پرورش می‌دهد و قوی‌تر می‌شود و این داستان در آینده تلنگری است برای عبور از چالش‌ها و سختی‌های پیش رو ... زینب زمانی‌نیا، مدیر موسسه سرگرمی سازان که از سال ۸۹ تاکنون در حوزه کودک فعالیت می‌کند و در طول این سال‌ها اسباب بازی و بازی‌های مختلفی همراه با داستان برای کودکان طراحی کرده، معتقد است «داستان‌ها روایت کننده دانش و تجربه‌ای هستند که از قبل بوده و زیسته شده‌اند، برای همین می‌توانند در زندگی به ما کمک کنند.» به مناسبت روز زن گفت‌وگویی با این بانوی کارآفرین اصفهانی در مرکز رشد دانشگاه اصفهان داشتیم که در ادامه می‌خوانید. چه طور شد که وارد فعالیت در حوزه کودک شدید؟ سال ۸۸ در رشته سخت افزار کامپیوتر از دانشگاه فارغ التحصیل شدم و یک آموزشگاه رباتیک تاسیس کردم. آن زمان نمی‌دانستم چه گروه سنی بیشتر علاقه‌مند به حوزه رباتیک است و به همین خاطر از ۶ ساله تا جوان ۲۰ ساله به آموزشگاه می‌آمدند، اما متوجه شدم بچه‌ها در سن نوجوانی به شدت علاقه‌مند رباتیک و دنبال بازی‌ها و ابزارهای هیجانی هستند. اطراف آموزشگاه چند مدرسه بود که با تعطیلی مدارس بچه‌ها به آموزشگاه می‌آمدند و تا عصر می‌ماندند، طوری شده بود که مادرها تماس می گرفتند و می‌گفتند بچه ما آنجاست!؟ از آن زمان تمرکزم را بر این گروه سنی گذاشتم و اولین پکیج رباتیک با قطعات و بردهای الکترونیک برای بچه‌ها تولید کردم. با ورود به حوزه تولید متوجه شدم برندهای اصلی بیشتر متوجه بعد تجاری هستند تا آموزشی، درحالی که من شدت علاقه بچه‌ها را به یادگیری و آموزش می‌دیدم و با خودم می‌گفتم چرا باید آموزش‌ها و ابزارهایی فقط تجاری باشد؟ از همان وقت تحقیقات گسترده‌ای در حوزه کودکان شروع کردم تا به تولید ابزارها و اسباب بازی‌های اصولی برای آموزش کودکان کمک کند. این تحقیقات بیشتر در چه زمینه‌ای بود؟ تحقیقات با تمرکز بر هوش‌های چندگانه گاردنر شروع شد و بر اساس آن آموزش‌ها و ابزارهایی برای تقویت هوش هیجانی، منطقی و اقتصادی به کودکان و والدین آنها طراحی کردم. سال ۹۷ در استارت آپ ملی اسباب بازی رتبه اول کشور را با طراحی اسباب بازی هندونه به دست آوردم که با ایده برد-برد در بازی کودکان طراحی شده بود. علاوه بر طراحی ابزار و اسباب بازی برای تقویت هوش کودکان، تلاش کردم بازی‌هایی هم برای آنها طراحی کنم که احتیاج به ابزار خاصی نداشته باشد اما سرگرم کننده و آموزنده باشد. نزدیک به ۵۰ بازی برای تقویت هوش ریاضی منطقی طراحی کردم و در قالب سمینارهایی در کل کشور به مربیان کودک آموزش دادم تا با ابزار بازی بتوانند به کودکان کمک کنند هوش منطقی ریاضی خود را تقویت کنند. از این زمان دیگر تمام اسباب بازی‌های که طراحی کردم برای گروه سنی ۳ تا ۱۲ سال بود که در اوج یادگیری و پرورش ابعاد مختلف هوش هستند. ویژگی اصلی بازی‌ها و اسباب بازی‌هایی که طراحی می‌کنید چیست؟ از سال ۹۸ متوجه شدم در کنار تمام اسباب بازی‌ها و بازی‌هایی که طراحی می‌کنم، همیشه یک داستان هم دارم و این داستان روایت کنند مفهوم اسباب بازی و بازی است. این داستان‌ها با چه هدفی نوشته می‌شوند؟ برای تکمیل بازی یک کاراکتر خلق و برای آن داستان سرایی می‌کنم. اما ویژگی مهم این داستان باید نگاه به آینده باشد، برای همین به نویسنده‌ها می‌گویم داستان کودکی خودت را ننویس، حتی داستان کودک امروز را هم ننویس، داستان کودکی برای آینده را بنویس و تصور کن یک کودک ۵ سال آینده چه نیازهایی دارد که می‌تواند ۱۰ سال آینده به او کمک کند، در واقع داستان‌ها به او کمک می‌کند فهم بهتری از جهان داشته باشد. چرا داستان‌ها اینقدر اهمیت دارند؟ چون داستان‌ها روایت کننده دانش و تجربه‌ای هستند که از قبل بوده و زیسته نشده‌اند، برای همین می‌توانند به ما کمک کنند. اجازه بدهید یک داستان واقعی برایتان بگویم. من به کوه و کوهنوردی خیلی علاقه دارم و وقتی به چالش‌های عمیق می رسم به کوه می روم. یک صبح جمعه تصمیم گرفتم تنهایی به قله کوه صفه بروم و مسیر سخت را هم انتخاب کردم. در این مسیر سخت بارها به خودم می‌گفتم بس است دیگر برگردم، اما وقتی به جلو نگاه می‌کردم می دیدم مسیر زیادی نمانده، چند نفری هم به قله رسیده‌اند، پشت سرم هم چند نفری دارند می‌آیند، پس باید ادامه بدهم و به قله برسم. درست در این شرایط است که آدم توانمندی و تجربه عبور از سختی‌ها را در خودش پرورش می دهد و قوی تر می‌شود، و این داستان یک ذخیره انگیزشی می‌شود که همیشه در ذهن می‌ماند تا در چالش‌ها و سختی‌های پیش رو به خودت تلنگر بزنی که من با همه سختی‌ها به قله صعود کردم، پس از این چالش و سختی هم می‌توانم عبور کنم... داستان‌های دیگران هم با آدم همین کار را می‌کند، وقتی می بینیم شخصیت داستان از پس مشکلات برآمده و موفق شده، الگوی می‌گیریم و قوی‌تر به مسیر ادامه می‌دهیم. پس از داستان‌های دیگران هم استفاده می‌کنید؟ بله، به نظرم آدم می‌تواند با تجربیات خودش داستان خلق کند و یا از تجربیات زیسته دیگران در قالب داستان استفاده کند. قرار گرفتن بازی و داستان در کنار هم چه تاثیری روی کودکان دارد؟ وقتی داستان را با بازی یا اسباب بازی تلفیق می‌کنیم کودک یک روایتی دارد که می‌تواند ادامه دار باشد و تجربیات داستان خودش را هم به آن اضافه کند. مثلا عروسک چله زری که طراحی کردم، وقتی چالشی پیش رو دارد دوستان و اطرافیانش را جمع می‌کند و با اتحاد و هم بستگی معضل را حل می‌کند. اصولا یک کودک از دنیای خودش نمی‌تواند فراتر برود، اما وقتی این اسباب بازی را با داستانی با مضمون اتحاد و استقامت و اعتماد به نفس می‌گیرد، تجربه‌ای فراتر از محیط اطرافش بدست می‌آورد. در واقع ایده من این است که هر اسباب بازی یک شخصیت و روایت کننده داستان باشد تا اثربخشی بهتری برای کودک داشته باشد. ایده هر اسباب بازی یک داستان چطور به ذهن شما رسید؟ اتفاقا یک بار از خودم پرسیدم چرا کنار هر اسباب بازی، یک داستان دارم؟ وقتی گذشته را مرور کردم یادم افتاد در ۳-۴ سالگی یک اسباب بازی داشتم که همدم من بود؛ یک درپوش روشویی که یک طناب به آن وصل کرده بودم و دنبال خودم می کشاندم و صدا می داد ... این اسباب بازی در واقع چیزی نبود اما مهم داستانی بود که همراهش بود. در تمام دوران کودکی همه اسباب بازی‌هایم را خودم می‌ساختم و برای هر کدام داستان‌های زیادی می‌گفتم و از همان زمان بازی با ابزارهای متفاوت و داستان سرایی برای آنها شروع شد تا وقتی آن را تبدیل به یک مهارت و شغل کردم. برای همین معتقدم کودکان بازی و اسباب بازی در آینده کودک بسیار تاثیرگذار است. بچه‌ها هم از داستان‌های اسباب بازی‌ها خوششان می‌آید؟ بیشتر بچه‌ها داستان را دوست دارند، همانطور که بزرگترها دوست دارند. ما یک بخش آموزش و داستان نویسی برای کودکان داریم و دوره داستان‌های عجیب و غریب را طراحی کرده‌ام که به بچه‌ها کمک می‌کند تمام صحبت‌های طول روز را تبدیل به یک داستان کنند و داستان‌های خودشان را بنویسند. این کار فوق العاده تاثیر دارد و بچه‌ای که با اسباب بازی بازی می‌کند علاوه بر تخیل خودش، داستان را هم تعریف می‌کند و برایش جذابیت بیشتری پیدا می‌کند. داستان‌های اسباب بازی‌ها در دسترس همه بچه‌ها هست؟ سال ۹۸ ایده سینما کتاب کودک را طراحی کردم تا همه اسباب بازی‌ها همراه با داستان باشند، اما شروع اجرای این ایده با تورم و افزایش قابل توجه نرخ دلار همزمان شد. تا قبل از آن براساس علاقه‌مندی که داشتم، تلاش می‌کردم هوش و استعداد کودکان را با طراحی بازی و اسباب بازی‌های متفاوت پرورش دهم، اما از سال ۹۸ که قصد داشتم گام بزرگی بردارم دچار موانع جدی اقتصادی شدیم. برای همین گفتم حالا که نمی‌توانم ابزار را تولید کنم صرفا وارد داستان و بازی می‌شوم، اما باز هم به خاطر شرایط اقتصادی امکان چاپ کتاب داستان وجود نداشت، برای همین تصمیم گرفتم داستان کودک را در قالب اپلیکیشن به خانواده‌ها ارائه کنم، اما اجرای این ایده هم به اختلال اینترنت گره خود و با این وضعیت از اپلیکیشن هم صرف نظر و فعلا فقط به سایت بسنده کرده ام! و در ادامه مسیر چه خواهید کرد؟ نمی‌دانم سال آینده چه اتفاقی می‌افتد! تمام استارت آپ‌ها وقتی با چنین معضلاتی روبرو می‌شوند باید اینقدر راهکار ببینند تا بالاخره با یکی از این راهکارها بتوانند کسب و کارشان را حفظ کنند. بخش زیبای کار ما روند ایده پردازی و تولید است، اما شاید چهره نشناخته و زننده آن بخش تجاری است که با اتفاقاتی روبرو می‌شویم که از دست ما خارج است و صرفا باید بتوانیم انتخاب کنیم و تا در این فضای متلاطم غرق نشویم و کسب و کار را زنده نگه داریم. یکی از معضلاتی که پیش روی همه کسب و کارهای کوچک است و با آن دست و پنجه نرم می‌کنند همین مشکلات پیش بینی نشده است که باعث می‌شود هر بار هزینه و نیرو را کم کنند تا بتوانند از مشکلات گذر کنند. به‌عنوان یک کارآفرین چقدر به عبور از این مشکلات امیدوارید؟ چند وقتی است این سوال ذهنم را مشغول کرده که تا چه زمانی می‌توانم با این روند ادامه دهم؟ و سوال دیگر این است که آیا لازم است در این شرایط بمانم و کسب و کارم را ادامه دهم؟ ما در این شرایط اقتصادی برای اینکه بتوانیم از پس هزینه ها بربیایم ناچاریم درآمد دلاری داشته باشیم، چون نه آنقدر بزرگیم که صادرات داشته باشیم و نه آنقدر شناخته شده‌ایم که با درآمد ریالی در ایران از پس هزینه ها بربیایم، پس برای کسب و کارهای کوچک تنها راه این است که درآمد دلاری داشته باشند. این‌ها واقعیت تلخی است که باید قبول کنیم چون شرایط اقتصادی کنونی تامین کننده نیاز کارآفرینان نیست. هر ایده‌ای که در فضای معمول می‌توانستیم اجرا کنیم امروز بی‌فایده است و باید کار متفاوتی انجام دهیم. در این شرایط برخی استارت آپ‌ها و کسب و کارهای کوچک محلشان در ایران و بازارشان در خارج از کشور شده و برخی محل و بازار را در خارج از کشور گسترش داده‌اند. به هر حال برای ادامه این روند ناچاریم تغییر رویه دهیم، چه در محل و چه بازار فعالیت و این تنها راهی است که می تواند به استارت آپ‌ها و کسب و کارهای کوچکی کمک کند که با علاقه شروع کرده و تحت تاثیر شرایط اقتصادی به اینجا رسیده‌اند، در غیراینصورت به مرور و شاید ظرف چند ماه آینده از بین می‌روند و یا اینقدر کوچک می‌شوند که مجبورند در حد یک نقطه عمل کند. درست است که یک کارآفرین پذیرفته چالش‌های زیادی پیش رو دارد و باید با همه چالش‌ها و سختی‌ها دست و پنجه نرم کند، اما امروز همه چالش‌ها به یک چالش جدی و اصلی یعنی شرایط نا امن اقتصادی تبدیل شده و راه دیگری پیش روی استارت آپ‌ها نمانده است. به‌عنوان یک کارآفرین زن چقدر این موانع را جدی می‌بینید؟ برای یک کارآفرین زن در جامعه ما کم کاری‌های زیادی شده است. زمانی که می‌خواستم کارآفرین شوم هیچ ذهنیتی از کارآفرین بودن نداشتم، درحالی که امروز معتقدم جامعه برای خلق یک کارآفرین باید به حدی روحیه اعتماد به نفس و خودساختگی را در افراد پرورش دهد تا بتواند در مواجهه با چالش‌ها جا نزند و کاری که از ابتدا شروع کرده را به سرانجام برساند، در واقع کارآفرینی برگرفته از یک یکسری ویژگی‌های منحصر به فرد است که باعث می‌شود این مسیر هرچند پرتلاطم را ادامه دهند. حالا سوال این است که جامعه من چقدر کمک کرده که یک زن بتواند چنین ویژگی‌هایی داشته باشد؟ آیا فکر کرده یک زن می‌تواند روزی کارافرین باشد؟ اصلا در این زمینه چقدر الگوسازی کرده است؟ ما ضعف فرهنگی جدی داریم که زندگی زنان کارآفرین را بازگو نکرده‌ایم و این دقیقا نقطه ضعفی است که داریم، حتی وقتی سال‌ها قبل احساس کردیم باید در جامعه کارآفرین پرورش دهیم، ظرفیتی برای بانوان درنظر گرفته نشد. در جامعه ما کارآفرینی مردان پذیرفته شده و به عنوان یک شغل دیده می‌شود، اما آیا برای زنان هم چنین چیزی پذیرفته شده است؟ یک زن باید از چیزهای زیادی بگذرد؛ از روحیه لطیف زنانه، ازدواج به موقع، فرزندآوری، تربیت فرزند و ... باید بگذرد تا موفق باشد، اما آیا ظرفیت پذیرش این مساله را در جامعه ایجاد کرده‌ایم؟ بیان چالش‌های پیش روی زنان کارآفرین چقدر لازم است؟ متاسفانه این چالش‌ها عموما از سوی زنان کارآفرین بایکوت می‌ماند و حتی کسی خبر ندارد زنان هم پای مردان در این مسیر پیش می‌روند و رشد می‌کنند، درحالی که یک زن کارآفرین دو برابر مرد کارآفرین باید با مشکلات دست و پنجه نرم کند. به همین خاطر معتقدم باید شخصیت یک زن کارآفرین را به صورت واقع‌بینانه تشریح کنیم و بعد از آن، ظرفیت پذیرش زنان کارآفرین را در جامعه بالا ببریم. اگر قرار است جامعه‌ای را قوی کنیم باید زنان و مردان را هم پای هم قوی کنیم تا در آینده‌ای نه چندان دور جامعه را به سمت موفقیت پیش ببریم.

برچسب ها:

ارسال نظرات