بنیانگذار اطلاع رسانی نوین اشتغال در ایران
خبر فوری
کد خبر : ۱۵۸۳۵۹
نوجوانی ۱۰، ۱۲‌ساله بودم با رؤیا‌های بزرگ. در آن دوران وقتی به فعالیت اجتماعی و اثرگذاری اجتماعی فکر می‌کردیم، دو موضوع در ذهنم پر‌رنگ‌ترین بود؛ کودکان (که عملا خودم از آن گروه بودم) و فقر. در آن دوره مؤسسات نیکوکاری زیادی بودند که به صورت سنتی تلاش می‌کردند فرصت‌هایی فراهم کنند که محرومان زندگی بهتری داشته باشند.
سه‌شنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۵

نوجوانی ۱۰، ۱۲‌ساله بودم با رؤیا‌های بزرگ. در آن دوران وقتی به فعالیت اجتماعی و اثرگذاری اجتماعی فکر می‌کردیم، دو موضوع در ذهنم پر‌رنگ‌ترین بود؛ کودکان (که عملا خودم از آن گروه بودم) و فقر. در آن دوره مؤسسات نیکوکاری زیادی بودند که به صورت سنتی تلاش می‌کردند فرصت‌هایی فراهم کنند که محرومان زندگی بهتری داشته باشند.
این فرصت‌ها شامل کمک نقدی، تأمین خوار‌و‌بار، تأمین جهیزیه، مسکن و هزینه‌های درمان بود. خیلی وقت‌ها مؤسسات برای تأمین هزینه‌های خود، بازارچه‌های فصلی می‌گذاشتند و من پای ثابت غرفه‌های فروش بودم، عموما غرفه کتاب. قیمت کتاب را نگاه می‌کردم، آن را در کیسه می‌گذاشتم، به خریدار می‌دادم و پول نقد دریافتی را لای دفترچه‌ام می‌گذاشتم تا شب که پول‌ها و فهرست فروش را به صاحب غرفه تحویل دهم و احساس کنم که پولی ساخته شد برای دوای دردی. این حس که پولی که جمع می‌شود قرار است به یک نفر «کمک» کند، احساس عجیب و پرقدرتی بود که باعث شد نه‌تن‌ها در خیریه‌ها بمانم، بلکه در دانشگاه‌های جهان بگردم تا رشته‌ای در این زمینه پیدا کنم و بخوانم.

در همان دوران نوجوانی، یک بار در بازارچه‌ای پسر نوجوانی آمد و کتاب رمانی خرید. به نظرم آمد از کارگرانی است که در تدارکات آنجا کمک می‌کند و انتخابش برایم بسیار ارزشمند بود. فردا برگشت و گفت کتاب را ورق زدم، دوست نداشتم و می‌خواهم عوض کنم و تغییرش داد. فردایش دوباره آمد و همان حرف‌ها را زد و گفت کتاب مشکل دارد و می‌خواهد دوباره کتاب را عوض کند. برایم عجیب بود، با‌این‌حال کتاب را برای بار بعد عوض کردم. ماجرا به اینجا ختم نشد؛ روز بعد پسر نوجوان آمد و دوباره همان‌حرف‌ها را تکرار کرد و می‌خواست کتاب را برای بار سوم عوض کند. به او گفتم این کار کمی غیرممکن است و من احتمالا اجازه انجام این کار را ندارم و باید با مدیر غرفه صحبت کنم. اینجای کار بود که دوست پسر نوجوان گفت رفیقش دروغ می‌گوید. گفت پسر نوجوان هر شب کتاب‌هایی را که می‌گیرد، تندتند می‌خواند و فردایش می‌آورد و پس می‌دهد و کتاب جدیدی را می‌برد که بخواند. رفیق پسر جوان گفت این‌طوری با یک پول چند کتاب می‌خواند. سؤالی که من داشتم این بود: آیا این کار درست است؟ چالش بزرگی برای منِ کم‌سن‌وسال و کم‌تجربه بود. آیا تعهد من به انجام اصول غرفه‌داری و فروش و اصرار بر پس‌نگرفتن کتاب‌ها، عملی اخلاقی بود یا غیراخلاقی؟ اگر پسر می‌گفت کتاب‌ها را نمی‌تواند بخرد و پول ندارد، آیا من باید کتاب‌ها را به او مجانی می‌دادم؟

در ذهنم تردیدی نبود که این بازارچه برای کمک به همین افراد بوده و حالا او تصمیم گرفته خودش انتخاب کند چطور از کمک خیرین بهره‌مند شود و کتاب‌خواندن هم که بد نیست، حقش بود پول کتاب اول را هم پس می‌دادم. بعد که موضوع را با صاحب غرفه مطرح کردم، زیاد هم‌نظرم نبود.

شاید همین شد که کشیده شدم به خواندن در زمینه موضوع مفهوم «خیریه»، مسئله توانمندسازی و توسعه و بحث‌های نظری درباره آن. همین تجربه ساده باعث شده بود با تمام وجود بخواهم بدانم دیگران دراین‌باره و درباره مواردی شبیه این چطور فکر می‌کنند؟ چه کار‌هایی در این زمینه انجام شده است؟ نقش فرد چیست؟ سازمان چه وظایفی دارد؟ و آیا نظریات یا قوانین و استاندارد‌هایی در این زمینه وجود دارد؟ کشور‌های مختلف چه تجربیاتی داشته‌اند و چه مقالات یا کتاب‌هایی در‌این‌باره نوشته شده است؟

۳۰ سال بعد، وقتی داشتم با مسئولان یک بازارچه خیریه در آن سر دنیا حرف می‌زدم، دیدم چالش‌ها و سؤالاتی شبیه آنچه ذهن من را در کودکی تحث تأثیر قرار داده بود، هنوز در هر گوشه جهان یک موضوع تازه محسوب می‌شود.

خوشبختانه امروزه نه‌تن‌ها خیریه‌ها تبدیل به یک نهاد قدرتمند اجتماعی شده‌اند، بلکه از «کمک‌کردن یک‌طرفه» گذشته‌اند و در جهان امروز مفهوم «کسب‌وکار اجتماعی» خلق شده است.

این توسعه‌یافتگی در مفهوم خیریه و تبدیل‌شدن آن به کسب‌وکار سبب شده است که درباره باید‌ها و نبایدها، اصول و ضداصول، ارزش‌ها و ضدارزش‌ها، استاندارد‌ها و غیراستاندارد‌ها و... مقالات، سخنرانی‌ها، استاندارد‌ها و معیار‌های مشخص‌تری نسبت به قبل ایجاد شود.

وقتی به تجربه خودم در آن بازارچه خیریه و تمام آنچه در این سال‌ها خوانده‌ام یا تجربه کرده‌ام فکر می‌کنم، می‌بینم آن مؤسسه نیکوکاری، آن بازارچه سنتی و آن غرفه انتشاراتی که با هدف کمک به همنوع و کاملا بشردوستانه فعالیت می‌کردند، امروز دیگر نیستند، اما کماکان فقر، کودکان و نیازمندان وجود دارند. چالش‌ها و اختلاف‌نظر‌ها درباره اثربخشی، حمایت و توانمندسازی نه‌تن‌ها همچنان هست، بلکه در غالب‌های وسیع‌تر و متنوع‌تر درباره آن بحث می‌شود.

از آن زمان تا امروز شاید دو موضوع به‌طور مشخص خیلی تغییر کرده؛ یکی راهکار است و دیگری ساختار. اگر ۳۰ سال پیش راه‌حل مورد توافق اکثریت «بخشیدن برخی از ثروت به فرد فقیر» بود، امروزه ماهیگیری یاد‌دادن و توانمندکردن ارجحیت پیدا کرده است. همچنین در گذشته دولت و خیریه‌ها که اغلب سنتی و هیئتی بودند، متولی این بخشش و کمک بودند، اما امروزه رویکرد‌ها به سمت مؤسسات پایداری رفته که برای فرایند توانمندسازی راه‌حل‌های اثربخش، امتحان‌شده و قابل دفاعی دارند.

حالا گروهی از آن‌ها که دغدغه‌های اجتماعی دارند، از مؤسسات خیریه عبور کرده‌اند و به استارتاپ‌های اجتماعی روی آورده‌اند. مؤسساتی که بتوانند پایدار باشند و روش‌های نو برای حل چالش‌های اجتماعی پیدا کنند. مؤسسه‌هایی که هدف اصلی برای بنیان‌گذاران آنها، اثربخشی اجتماعی، فرهنگی یا محیط‌زیستی است و خلق ارزش نسبت به کسب سود اهمیت بیشتری دارد، مؤسسات اجتماعی هستند. هرچند کمک‌های نیکوکاری و خیریه قدمتی به اندازه عمر بشر دارند، اما موضوع کارآفرینی اجتماعی از پدیده‌های قرن ۲۱ است و در جهان عمری ۵۰‌ساله دارد. بانک گرامین، از اولین نمونه‌های کسب‌و‌کار اجتماعی است که در سال ۱۳۶۱ در بنگلادش شکل گرفت. هدف از ایجاد این بانک، اعطای وام‌های خرد به افراد کم‌برخوردار، به‌ویژه زنان بود تا از آن طریق بتوانند کسب‌و‌کار کوچکی برای خود دست‌و‌پا کنند و به درآمد ثابتی برسند. «خان آکادمی» که در سال ۱۳۸۵ شکل گرفته، نمونه موفق دیگری از کسب‌و‌کار اجتماعی در جهان است که توانسته فرصت آموزش باکیفیت و رایگان را برای میلیون‌ها کودک فراهم کند. شباهت بزرگ استارتاپ‌های اجتماعی و استارپ‌های اقتصادی در امکان گسترش (Scale) و استفاده از تکنولوژی است. در راه‌حلی که یک استارتاپ اجتماعی ارائه می‌کند، چالش و مشکلی که گروه هدف سال‌ها با آن دست‌به‌گریبان بوده، از بین می‌رود و در واقع صورت‌مسئله تغییر می‌کند.

برای مثال، در بانک گرامین تمام قوانین و فرایند‌های دست‌و‌پاگیر اعطای وام به افراد از بین می‌رود و در آکادمی خان، دموکراسی آموزشی رخ می‌دهد؛ به این معنی که هر کودکی در هر جای دنیا می‌تواند به زبان خود آموزش استاندارد جهانی را ببیند.

جذابیت یافتن راه‌حل‌های جدید برای مسائل اجتماعی آن‌قدر هست که در ایران هم کسب‌و‌کار‌های متنوعی در این حوزه شکل گرفته‌اند. مؤسساتی که با تمرکز بر صنایع دستی روستاها، سعی در حفظ میراث روستا و توانمندسازی جامعه محلی دارند مانند مانیز و روستاتیش؛ مؤسساتی که با تمرکز بر کودکان، مأموریت خود را بر پرورش تفکر نقادانه و خلاق در کودکان گذاشته‌اند مانند آی‌قصه و مؤسساتی که با برخورداری از فرصت آموزش آنلاین و کار از راه دور، مأموریت خود ایجاد درآمد برای افراد ساکن مناطق کم‌برخوردار از طریق آموزش تکنولوژی تعریف کرده‌اند مانند کاریار نمونه‌هایی از فعالیت‌های زیست‌محیطی، فرهنگی و اجتماعی به صورت استارتاپی و با تکیه بر تکنولوژی هستند. آشنایی یا همکاری نزدیک با این نمونه‌ها سبب شده تا حدی بتوانم دسته‌بندی‌ای از چالش‌های استارتاپ‌های اجتماعی در ایران و مقایسه آن با نمونه‌های جهانی داشته باشم. تعریف دقیقی بیزینس مدل و حفظ تعادل میان پایداری مالی و اثربخشی اجتماعی، توسعه و گسترش کسب‌و‌کار (از منظر تعداد گروه هدف و مشتری) و پیچیدگی و چند‌وجهی‌بودن موضوعات مد‌نظر چالش‌های اصلی است که بنیان‌گذاران کسب‌و‌کار‌های اجتماعی در ایران و جهان با آن دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند.

در فضای کسب‌و‌کاری ایران، از مهم‌ترین چالش‌ها برای استارتاپ‌های اجتماعی و به رسمیت شناخته‌نشدن این کسب‌و‌کار‌ها به‌عنوان مدلی رسمی از کسب‌و‌کار، نبود قوانین مرتبط است. مؤسسات در ایران یا شرکت‌های تجاری هستند یا مؤسسات خیریه. شرکت‌های تجاری باید طبق قوانین مشخص مالیات و تأمین اجتماعی فعالیت کنند. خیریه‌ها معافیت‌هایی دارند، اما لازم است مجوز‌های خاصی بگیرند و نمی‌توانند درآمدی داشته باشند. نه‌تن‌ها استارتاپ‌های اجتماعی، بلکه حتی استارتاپ‌های تکنولوژی‌محور هم بعضا با قوانین موجود قابل تعریف نیستند. با اینکه کاریار تا‌کنون بیش از نیم‌میلیون نفر را در سراسر کشور آموزش داده و به ورود آنان به بازار کار کمک کرده، اما، چون همه آموزش‌ها آنلاین است و فضای آموزش فیزیکی وجود ندارد، مأمور بیمه چندین بار به خاطر نبودن فیزیکی افراد در محل، حکم تعطیلی کارگاه را صادر کرده است.

ضعف زیرساخت و دسترسی محدود به اینترنت و کامپیوتر نیز از دیگر محدودیت‌های کسب‌و‌کار‌های اجتماعی در ایران است. در پی قطع و وصل موردی اینترنت و تغییر IP‌ها از طرف دولت، امکان استفاده از اپلیکیشن‌ها و حضور در دوره‌های آنلاین مختل می‌شود. این موضوع در کسب‌و‌کار‌های سودآور تا حد بالایی هرچند زیان‌بخش، ولی قابل مدیریت است، اما در کسب‌و‌کار‌های اجتماعی که بودجه زیادی برای زیرساخت و پشتیبانی فنی ندارند، می‌تواند به وقفه بسیار طولانی یا تعطیلی کسب‌و‌کار بینجامد.

در نهایت، بحث محیط پر‌ریسک و سرمایه‌گذاری هم هست که همان‌طور که بر سرمایه‌گذاری در بخش اقتصادی سایه می‌اندازد، بر سرمایه‌گذاری در بخش فرهنگی و اجتماعی که بازده اجتماعی و اثربخشی آن حداقل ده‌ها سال زمان می‌برد، دو‌چندان تأثیر می‌گذارد.

با وجود همه چالش‌ها، اما برای من که از نوجوانی دغدغه فعالیت اجتماعی داشتم و حالا خود را مؤسس و همراه چندین کسب‌و‌کار اجتماعی می‌دانم، فرصت‌ها همیشه پر‌رنگ‌تر است. نیازی که در جامعه ایران به توسعه و تغییر وجود دارد، بهترین بستر برای خلق ایده‌های نو و اثربخش است. نیروی انسانی جوان و پر‌دغدغه و فضایی که استارتاپ‌ها در حوزه مسئولیت اجتماعی خود برای اثربخشی تعریف کرده‌اند، غنیمت است برای تعریف پروژه و به سرانجام رساندن آن. دسترسی کم‌و‌بیش پایدار به اینترنت در اقصی‌نقاط ایران (حداقل سایت‌های داخلی) و تنوع بسیار حوزه‌های فعالیت و امکان تعریف همکاری‌های مشترک، همه مواردی است که باعث می‌شود استارتاپ‌های اجتماعی عزمی برای ماندن و رشد‌کردن داشته باشند.

زهرا عمرانی، توسعه‌دهنده کسب‌و‌کار اجتماعی 

ارسال نظرات